دختر شیر و خورشید

آری آری زندگی زیباست/زندگی آتشگهی دیرینه پابرجاست/گر بیفروزیش رقص شعله اش در هر کران پیداست

دختر شیر و خورشید

آری آری زندگی زیباست/زندگی آتشگهی دیرینه پابرجاست/گر بیفروزیش رقص شعله اش در هر کران پیداست

*

گریه نمی کنم؟؟!!! 

  

گریه نمی کنم نه اینکه سنگم 

گریه غرورمو بهم می زنه 

مرد برای هضم دلتنگیهاش 

گریه نمی کنه، قدم می زنه 

 

می دونی چیه؟؟ 

من از همینجا رسماً نامردی خودم رو اعلام می کنم 

من بلد نیستم گریه نکردن رو 

بخصوص وقتی دلتنگم 

بخصوص وقتی دلتنگ توام 

گریه که هیچ، اصلاً زار می زنم 

 

اگه یکی باشه منو بفهمه 

واسش غرورمو بهم می زنم 

گریه که سهله، زیر چتر شونه اش 

تا آخر دنیا قدم می زنم 

 

دلم برای قدم زدن شونه به شونه ات تنگ شده 

خیلی 

 

 

  گریه-احسان خواجه امیری

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

حواست هست که همۀ دو ماه گذشته به دلتنگیه من برای تو گذشت؟؟؟؟

*

 

 

در این سرمای استخوان سوز بنگلور 

به یک آغوش گرم نیازمندیم 

با تشکر!!

*

آهای با شمام!!! 

 

 

 

این اصلاً رسم دوستی نیست که وقتی رفاقت به حد قابل اتکایی می رسه به یه بهانه قانع نکننده! یهو غیبت بزنه 

من الآن بیشتر از هر وقت به دوستیت احتیاج دارم 

لطفاً هرموقع فکر کردی بزرگ شدی بیا، منتظرم

*

 نِـ می خوااام!!!!

 

 

سلام 

خوبید؟؟ 

 

آقا یادتونه من گفتم از موتور سواری خوشم میاد؟؟ 

یادتونه گفتم یه حالی میدهههههههههههههه ؟؟

یادتونه گفتم خوشم میاد بشینم پشت موتور هی باد بخوره تو ص.ورت و ل.ای موهام؟؟؟ 

آقا اشتباه کردم قبوله؟؟ 

من اشتباه کردم 

بسکه پشت موتور سرما خوردم 

هی باد خوردم 

هی هرچی خودمونو ساختیم که بریم یه جایی، وقتی رسیدیم همه ریختمون بی ریخت شد 

اصلاً انگار نه انگار که ساعتها پای آینه وقت تلف کردی 

انگار همین الآن از تو رختخواب بیرون آمدی و آرایش از شب قبل مونده هم روی صورتت ماسیده 

آقا من اصلاً نخواستم 

اصلاً 

*

به نخود سیاه اعتقاد داری؟؟!

 

 

عمو یادگار رفته بود تو غار 

به منم گفته بود همین دور و برا دمِ در غار بازی کنم و خودمو سرگرم کنم تا بیاد بیرون 

مدیونید اگر فکر کنید وقت تلف کردم 

همش می گشتم دنبال بازیهای فکری و مفید 

که رسیدم به Bubble Shooter  و City Bloxx 

بعد دیگه آخر شب چشمام نمی دید بسکه بازی کرده بودم 

بعد همین که داشتم دنبال بازی می گشتم رسیدم به این دوتا  

(دخترخاله ها، یادتونه؟؟؟) 

 

 

  

 

اینقده ذوق کردم

دو سه روزم هست که خودمو روانی کردم با این و این 

دوستشان می دارم بسیار 

همین دیگه 

 

آها 

دیشب آخر شب عمو یادگار از غار آمد بیرون به سلامتی  

 

 

 

 

شاد باشید  

 

*pEgI

*

بذار سر روی شونم...

 

 

هیچکدوم حال و روز درست و حسابی نداریم 

هردو اونقدر حالمون گرفته و داغونه که یه لشکر آدم هم کمه برای روبراه کردنمون 

هردو هم دلیلهای خوبی داریم برای ناراحتیمون 

اما وقتی بِهم می رسیم خودمون رو فراموش می کنیم 

توی ناراحتیه اون یکی غرق می شیم 

باورت میشه؟؟ اینقدر که برای همدیگه غصه می خوریم برای خودمون نه؟؟ 

بغض خودم روزها و شاید ماههاست که توی گلوم گیر کرده، اما هزار بار برای اون اشک ریختم 

وضعیت مسخره و آزار دهنده ایه 

اما دوست داشتن خیلی خوب توش حس میشه 

شایدم همینه که قابل تحملش کرده 

 

  

 

 

 

 

 

 

 

 

تا حالا مزه دوست داشتنه بی قید و شرط رو چشیدی؟؟

*

 

 

  

 

اصرار نکنید نمیگم  

 

*

 من نبودم دستم بود 

 

سلام

خوبید؟؟

 

آقا به جان خودم من نه مریضم، نه مرض دارم، نه دل درد دارم نه هیچ چیز دیگه

هی  هم بیکار نیستم بیام این وبلاگ مادر مرده رو زنده کنم بعد یهو غیب شم که بیچاره بلاگ به فنا بره

اینقدرام دیگه حافظه ام گوشت کوبی نیست که یهو یه ماه یه ماه یادم بره وبلاگی هست

ولی خب چه کنم که اصولاً طلسم شدم انگار

این بارم غیبتم نه عمدی بود نه خودخواسته نه جیب خواسته بود نه درس خواسته بود نه اصلاً خواسته بود

بلکه اینبار کاملاً ناخواسته بود!!!!!

یعنی داشتم مثل بچه آدم وبلاگ up می کردم اگر یادتون باشه

یه روز آمدم کانکت شم دیدم کانتکت نمیشم!!!!!

هی بگرد، هی بررسی کن، هی دنبال دلیل بگرد

آخر سر سیمشو گرفتیم دنبال کردیم دنبال کردیم دیدیم ای وای چه باحال! به هیچ کجا وصل نیست!!!!!

آره عزیزانم

یه از خدا بیخبری آمده بود آنتن اینترنتمون رو دزدیده بود رفته بود

زنگ زدم به شرکتی که ازش اکانت گرفتم میگم آنتنم رو دزدیدن چکار کنم؟؟

میگه باید 7000Rp بدید براتون آنتن جدید وصل کنیم 

 !!!!!!!!!! (آنتن قبلی free بود)

به بابا گفتم خب من اگر می دونستم این آنتن 7000تا می ارزه خودم بازش می کردم!!! والاااااا  

خلاصه ما هم گفتیم نخواستیم

موندیم تا یکی از بچه ها که می خواست جمع کنه بیاد ایران قول آنتنش رو داد که اونم تا روز آخر (که پریروز باشه) داشت خودش ازش استفاده می کرد

حالا دیدی من بی تقصیرم؟؟؟؟

 

حالا اگر از حال و روز ما هم خواسته باشید

راستش این وسطا (یعنی حدود 12 روز پیش) بابا برگشتن ایران
چون هنوز کلاسام شروع نشده بود هیـــــــــــــــچ کار و برنامه ای نداشتم
حوصله ام سر می رفت و بطرز عذاب آوری بیکار بودم
بیکاری و بی برنامگی شدیداً اذیت می کرد
جناب دوست هم که نبود که ببرتم بیرون یا دست کم یکم براش غرغر و درد دل کنم
از اون طرف هم روزای گــُل گــُلی نزدیک بودن و خلاصه اینکه برید دعا به جون دزده بکنید که نبودم چون اینقده توی این 12 روز این بچه شیر درونم خوش اخلاق شده بود که فردای آمدن جناب دوست کلی باهاش سر یه موضوع کاملاً بیربط به خودمون داد بیداد کردم و همین پریشبم جاتون خالی کلی براش زار زدم 

حالا تــــــــــــــــــــــازه یکم اوضام بهتره

کلاسها هم شروع شدن

البته که هنوز کلی مونده تا رو روال بیفتن

اما خب

دیگه الآن گاز نمی گیرم
پاچه هم همچنین
خلاصه الآن یه موجود بیخطر با شما صحبت می کنه  

 

 


آقا شب یلدا زنگ زدیم به مامان جانمان که یلدا رو تبریک بگیم
(جناب دوست هنوز ایران بود)
مامان جانمان فرمودند شمارۀ جناب دوست رو بده می خوام ببینمش 

ما رو میگی!!!!!!
شدیم رنگ دیوار
گفتیم نکنه مامان جانمان اشتباهی ملتفت شدن و فکر کردن الآن باید برن داماد بپسندن؟؟!!!!!! 

هرچی زور زدیم بفهمیم برای چی می خوان جناب دوست رو ببینن گفتن هیـــــــــــــچی، همینجوری
با دست و دلی ترسان و لرزان موضوع رو با جناب دوست درمیان گذاشتیم که مامانمان می خوان شما رو زیارت نمایند
که بالاخره ملاقات انجام شد و دستگیرمان شد که نخـــــــــــــــیر، مامان جانمان بکلی از بیخ از ما قطع امید نموده اند و فقط می خواستن ببینن واقعاً این جناب دوست چطور موجودین که گُل دختر گند اخلاقشون تونسته اینهمه کنارشون دووم بیاره (بزن به تخته) و اصلاً و ابداً هم از اون خیالاتی که ما داشتیم مامان جانمان نداشتن عمراً !!!!!!!


 

 

دیگه فعلاً همینا دیگه 

تا فردا پس فردا مراقب خودتون باشید تا بیام باز  

 

 

*PeGi

*

 

 

 

 

*

 سوسن

 

با بابا عجیب افتادیم رو دور سوسن گوش دادن 

بعد یه آهنگ داره هی میذاریم میگه آخ به دلم واخ به دلم یه کارد سلاخ به دلم 

بعد ما هرهر می خندیم که حالا چرا کارد سلاخ؟؟؟؟؟  

خب چیه؟ آدم بیکار ندیدی؟؟؟

 

اما یه سری آنگهاش عجیب فاز میده توی این اوضاع 

 

بستی تو تا بار سفر از خونه ما/ خاموش و سرده بی تو این کاشونه ما 

 هرجا میرم یادت همیشه/ هرگز ازم جدا نمیشه

هرچند که این سفر کوتاهه/ اما دلم رضا نمیشه 

تو در این سفر خدایا ز بلا نگه بدارش 

 

یا مثلاً  

 

تو شهری که تو نیستی خیابون شده خالی 

اون نگاه گرم تو یادم نمیره/ بوسۀ بی شرم تو یادم نمیره 

 

والخ 

 

جوادم خودتونید  

 

 

 

شاد باشید  

 

*pEgI

*

 کدبانو شفته!

 

شب ساعت 12 دیگه افقی میشم 

صبح ساعت 9 بزور از جام بلند میشم 

حالا نه که  تمام 9 ساعت تخت خو.ابیده باشمااااا 

نـــــــــــــــــــــه 

اما خب استراحت که بود 

نبود؟؟ 

 

ساعت 1بعد از ظهر که میشه می بینم دیگه نمی بینم! 

خــــــــــــــــــــــــــــوابم میاد چقدررررر 

دوباره میرم میفتم یه گوشه 

2:30 از جام بلند میشم گرسنه 

قرار بود ناهار امروز با بابا باشه 

اما خبری از غذا نیست 

نه که روم زیادهههه! 

میگم پس کو ناهار؟؟؟؟؟؟؟ 

میگن الآن  

خلاصه میرن توی آشپزخونه و بساط کته رو آماده می کنن 

بساط کباب برگ هم که نصفش قبلاً آماده بوده و مونده بحث ذغال گیروندن و من.قل آماده کردن و اینا 

جان خودم نباشه، جان شمام نباشه، جان همونی که می دونید سیم سوته غذا آماده است و این عرق شرم و خجالته که همینجوووووووووووووووور از سر و روی ما می چکه 

 

آخه من یه عیبی دارم (کنار بقیه عیبهام) 

اونم اینکه اگر مثلاً 9 صبح دست بکار غذا درست کردن بشم، ان شاءلله اگر خداوند یاری بفرماید طرفای 3-2 غذا آماده است! 

بعد تازه این که خوبه 

این که چی آماده است خودش مسأله ایه 

نه که دستپختم بد باشه هااااااااااا 

نــــــــــــــــــــــــه 

فقط نمی دونم چرا برنج پختن یاد نمی گیرم 

حالا باز اگر آبکش کنم بد نمیشه 

کته هام دیگه آخرِ آبروریزی و افتضاحه 

یادمه یه بار یه کته ای ساخته بودم که ته دیگهش دیگه داشت می سوخت، اما کفگیر می زدی ته  قابلمه صدای شلپ شلپ آبو می شنیدی!!!!!  

 

حالا هم اوضا همچین تغییری نکردی 

بقول جناب دوست باید بشینیم با دست گوله کنیم پلوها رو بعد بخوریم! 

بعد از این خجالت آورتر وقتیه که جناب دوست میگه پگی من خودم باید کته درست کردن رو یادت بدم 

!!!!!!! 

بعد با اینکه حرصت می گیره هاااا اما ته دلت می دونی که پلوهای اون بهتر و قابل تحمل تره 

بهتر و قابل تحمل تر چیه؟؟ رسماً خوب میشه کته هاش 

بعد همین که فقط نیست که 

بابا هم میان اینجا و 1بار که براشون پلو درست می کنی میگن دخترم من باید یه بار اینجا برات کته درست کنم که یاد بگیری 

 

بعد حالا بازم تا اینجاش با شرمندگی و خجالت قابل حله 

دیگه بدترینش اینه که می دونی سالهاست هرکی بهت رسیده همینو گفته، اما تو بازم کته هات شفته ای میشه که فقط بدرد خندیدن می خوره و بس! 

 

نشنیدم، چی گفتی؟؟؟ گفتی خنگ؟؟؟؟؟  

بی ادب!!!! 

 

  

 

 

  

 

gOoDlUcK 

*pEgI

*

شارژ صوتی 

 

 

اصلاً حالم سرجاش نیست 

حوصله بیرون رفتن ندارم 

هوا سرده 

هر روز و هر لحظه اینجا مثل غروب جمعه دلگیر و آزاردهنده است 

 

دلم می خواد با بابا با هم باشیم و با هم بریم بیرون  

دلم می خواد این چند روز که اینجان برای یه مدت از نظر روحی شارژ بشن  

دوست دارم پر از انرژی باشم وقتی بابا اینجان 

هی به خودم میگم بهتره دست از این تبلی بردارم و بلند شم 

سعی می کنم خودم رو هی انرژیک نشون بدم 

هی پامیشم خودمو برای بابا لوس می کنم  

هی زبون می ریزم 

تا میاد روحیه بگیره دوباره همه انرژیم انگار میفته کف پام 

باز بیحس میشم 

 

تقصیر من نیست باور کن 

سرما خوردم باز 

روزای گل و بلبلم که وقت شناسی حالیشون نیست 

سرما هم که همیشه سرد و بیحالم می کنه 

اما می دونم اینا همه بهانه است 

ایراد کار جای دیگه است 

 

تا همینجاش هم خیلی طاقت آوردم 

تا بالاخره وقتی بابا میرن بیرون گوشی رو برمی دارم و شماره می گیرم و... 

صدات مثل همیشه بهم انرژی میده 

بخصوص که خبر خوش میدی که تا 2هفته دیگه برمی گردی 

قول می گیری که هوای بابا رو داشته باشم و کاری نکنم که وقتی برگشتن ایران پشیمون شم که کاش فلان جا می رفتم با بابا یا کاش فلان کارو می کردیم 

 

گوشی رو که قطع می کنم بابا برگشتن 

با یه دنیا انرژی میرم توی بغلشون و با خیال راحت می ذارم تلافی بوس هایی که توی این 8 ماه نگه داشته بودن رو در بیارن 

 

آی کِیف داره این لحظه ها 

*

 سین مثل سوتی!

 

 

1. دارم با سین تلفنی راجع به صاحبخونه خرده خانم حرف می زنم 

 میگم: خیلی خوبه که صاحبخونش اینقدر هواشو داره 

میگه: آره، هواشو داره 

میگم: اونم آدمی که اینقدر کله گنده و گردن ک.لفته 

میگه: آره، خیلی ک.لفته 

 !!!! 

 بعد خودش هر هر زده زیر خنده میگه: می خوای من اینقدر از تراوشات ذهن تو استفاده نکنم و خودم یه چیزی بتراوشم؟؟ آخه اگر الآن یکی حرفهای منو می شنید چی فکر می کرد راجع به من؟؟؟!!!  

  

  

 2. سین زنگ زده میگه: این پسر افغانیه دیگه شورشو درآورده، رفته به فلانی گفته من با بهمانی دوستم. باید یجوری حالشو جا بیارم که دیگه پاشو تو دماغ ما نکنه  

 !!!! 

 دوباره زده زیر خنده میگه: یعنی دماغشو تو کفش ما نکنه 

  

  

کلاً  این بشر سوتی زیاد میده 

بسکه حرف میزنه خب 

وقتی میفته رو دور بقول خودش همینجور do do do حرف می زنه 

باید با زور چماق ساکتش کنی  

 

 

خوش باشید 

*PeGi

*

بهم نگفته بودی

 

 

می دونی چیه 

فکرشم نمی کردم به یکی اینقدر وابسته شم 

همیشه خودمو یه آدم سفت و کنترل شده می دونستم 

فکر می کردم از پسش برمیام 

که تا ته خط باشم و خودمو حفظ کنم 

اما نمیشه 

خیلی سخته 

اینو توی این 3 روزی که نبودی فهمیدم 

 

می دونی امروز یاد چی افتادم؟؟ 

یاد اون شبی که از سرما و استرس امتحان لرزیدیم و لرزیدیم و رفتیم تا بستنی فروشی 

همون شبی که از سرمای هوا و سرمای بستنی و استرس امتحان و گریه شونه هام لرزید و لرزید 

همون شبی که گرمتر از هر وقتی کنارم بودی و شنیدی من رو و گرمم کردی با حرفها و دلداریهات 

همون شبی که از سرمای هوا و سرمای بستنی و استرس امتحان و دوستیِ خالص و بی ریا و معصومانه ات دلم لرزید و لرزید 

همون شبی که بیشتر از هروقت شاکر خدا بودم برای بودن و دوست بودنت 

 

بهم نگفته بودی وقتی نباشی اینقدر دلتنگت میشم 

بهم نگفته بودی وقتی نباشی هوای این شهر اینقدر گرفته و سرده 

بهم نگفته بودی 

 

امروز شنیدن صدات بینظیر بود 

 

مراقب خودت باش بچه جونم  

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

خواستی که ثبت شه، ثبت شد

*

 

سلام  

خوبید؟؟ 

 

باور کنید کلی حرف دارم براتون 

اما باید سر صبر بشینم تایپ کنم که اینم فعلا ً مقدور نیست 

آخه بابا بعدِ 8 ماه آمدن اینجا پیشم و نمیشه من هی بشینم پای نت 

اما حالا فعلاً برای تلطیف فضا اینو داشته باشید تا بیام باز  

 

 

 رییس یک کارخانه بزرگ معاون شیرازی خود را احضار و به او می گوید:

     "روز دوشنبه، حدود ساعت 7 غروب، ستاره دنباله دار هالی دیده خواهد شد. نظر به اینکه چنین پدیده ای هر 78 سال یکبار تکرار می شود، به همه کارگران ابلاغ کنید که قبل از ساعت 7، با بسر داشتن کلاه ایمنی، در حیاط کارخانه حضور یابند تا توضیحات لازم داده شود. در صورت بارندگی مشاهده هالی با چشم عریان (غیر مسلح) ممکن نیست وبهمین خاطرکارگران را به سالن نهارخوری هدایت کنید تا از طریق نمایش فیلم با این پدیده شگفت آشنا شوند".

    معاون شیرازی خطاب به مدیر تولید آبادانی:

     "بنا بدستور جناب آقای رییس، ستاره دنباله دار هالو روز دوشنبه بالای کارخانه طلوع خواهد کرد. در صورت ریزش باران، کلیه کارگران را با کلاه ایمنی به سالن نهار خوری ببرید تا فیلم مستندی را درباره این نمایش عجیب که هر 78 سال یکبار در برابر چشمان عریان اتفاق می افتد، تماشا کنند".

    مدیر تولید آبادانی خطاب به ناظرلر:

     "بنا بدرخواست آقای معاون، قرار است یک آدم 78 ساله هالو با کلاه ایمنی و بدن عریان در نهارخوری کارخانه فیلم مستندی درباره امنیت در روزهای بارانی نمایش دهد".

    ناظر لر خطاب به سرکارگر ترک:

     "همه کارگران بایستی روز دوشنبه ساعت 7 لخت و عریان در حیاط کارخانه جمع شوند و به آهنگ بارون بارونه گوش کنن".

    سرکارگر غضنفر خطاب به کارگران

    :"آقای رییس روز دوشنبه 78 سالش میشود و قرار است در حیاط کارخانه و سالن نهار خوری بزن و بکوب راه بیفته و گروه هالو پشمالو برنامه اجرا کنه.هرکس مایل بود میتونه برهنه بیاد ولی کلاه ایمنی لازمه ".

*

برای سارا 

 

سارا جونم سلام 

خوبی؟؟ 

اوضاع روبراهه؟؟ 

درس و مشقا خوب پیش میرن؟؟ 

 

سارا می دونی این روزا چه روزایین؟؟ 

یادت میاد؟؟ 

10 سال پیش یه همچین روزایی بود 

قبل از امتحانای ترم اول 

سال اول دبیرستان 

یادته اون روزی رو که منیره کلافه شد و رفت از کلاس بقلی یه نیمکت کِش رفت و آورد چپوند بین نیمکت اول و دوم ردیف وسط کلاس 

بعد تو رو نشون روش و بعدم آمد به من گفت تو هم بیا بشین پیش سارا تا کسی نیمکتتون رو از کلاس نندازه بیرون؟؟؟؟ 

یادته اون موقع چقدرررررررررررررررر چشم دیدن همو نداشتیم؟؟ 

اما شوق رهایی از آوارگی (منظور همون صندلی تکیه) به احساس بسسسسسسسیار خوشمون نسبت به هم غلبه کرد و شدیم بغل دستی!!  

و اینجوری شد که کلی روز خوب با کلی خاطره خوب برامون درست شد 

چقدر همو دوست داشتیم 

چقدر تو سر و کله هم می زدیم   

(سارا باورت میشه من و تو با اینهمه تفاوت 10 ساله که دوستیم؟؟؟؟)

 

من همیشه از منیره بابت این حرکت گنگستریش ممنونم 

(هرچند عمراً هیچوقت به روش بیارم!!

 

خلاصه که این دوستی 10 ساله توی یه همچین روزایی بود که شروع شد و ان شالله که حالا حالاها هم تمام نمیشه 

خلاصه کلوم این که 

سارا جونم، 10 سالگی دوستیمون مبارک 

 

 

 ^v^v^v^v^v^v^v^v^v^v^v^v^ 

 

سلام 

چی گفتید؟؟ 

سلام و زهرمار؟؟؟ 

عیب نداره نشنیده می گیرم 

دلم خواست این پست رو برای سارا بنویسم که نوشتم 

بذارید یکم دوباره به حال و هوای پست گذاشتن برگردم و ذهنم متمرکز شه، باز هستم در خدمتتون 

فعلاً  

 

*pEgI

*

 

 

یه مدت نیستم 

مراقب خودتون باشید

*

ماجرای میسور و سوسک و رکورد نویس حرفه ای!!! 

 

سلام 

خوبید؟؟ 

 

می دونم خودم که خیلی وقته چیزی ننوشتم و این چه وضع وبلاگ نویسیه و خجالت نمی کشم؟؟ و اینا

اینم می دونم که خیـــــــــــــــــــــــــــــــلی منتظر بودید همه تا من بیام 

خب 

آمدم 

 

راستش اتفاقای این چند وقت یکم زیادی زیاد بودن و می دونید خودتون وقتی خبرا زیاد باشه شوق تعریف کردنشون کم میشه 

یعنی یه رابطه عکس دارن با هم 

بعدم که اصلاً گفتن همش بعد گذشت چند روز لطف خاصی نداره 

اما چندتاییش برام جالب و خاطره انگیز بود 

بخصوص یه سفر یک روزه به میسور بهمراه جناب دوست و آقای الف 

 

چندوقتی بود که هی غرغر می کردم که من می خوام برم میسور 

من می خوام باغ وحش میسور رو ببینم 

من می خوام اون میمونی رو که بی تا گفته بود ببینم 

من می خوام.... 

تا بالاخره جناب دوست دلش سوخت و با آقای الف برنامه میسور چید و بعدم بمن گفت حالا اگر می خوای بیا تو هم بریم!! 

(حالا گیرم قضیه یکم متفاوت بود، اینش که مهم نیست

خلاصه که سه تایی رهسپار شهر میسور شدیم 

 

اولین جایی که رفتیم معبد تیپو سلطان، توی چند کیلومتری میسور بود که چون برای هندیها بلیط 5Rp بود و برای خارجیها 100Rp ، نرفتیم داخل و از همون بیرون نگاه کردیم 

 

بعد وارد میسور که شدیم اولین جایی که دیدیم کلیسای St Philomena's بود 

شانسی که آوردیم روز یکشنبه رفتیم که روز کلیسا و مراسم دعا بود 

من عاشق دعاهای مسیحی هستم که همه با هم با شعر و آهنگ دعا می خونن 

و نمی دونید چطور غرق لذت شدم وقتی یه دعایی رو شروع کردن و همه با هم کاملاً هماهنگ با آهنگی بینظیر دعا خوندن (با اینکه به زبان هندی می خوندن و من اصلاً متوجه مفهومش نمی شدم) 

این و این هم دوتا عکس از نمای داخلی کلیسا 

 

بعد از کلیسا رفتیم باغ وحش 

راستش اونقدرا که فکر می کردم جای خاصی نبود و یجورایی پشیمون شدیم 

بخصوص که اون میمونه رو هم ندیدیم (بی تا این بود؟؟)

و میشه گفت جالبترین حیوونهایی که دیدیم زرافه ها بودن که خیلی خیلی خیلی بزرگتر از اونی بودن که ما (من و آقای الف) فکر می کردیم 

یعنی ما از اندازه زرافه یه چیزی تو مایه های شتر توی ذهنمون بود 

اما اگر بگم زرافه 2 برابر شتره اغراق نکردم 

چیز جالب دیگه ای هم دیدیم فیلها بودن که خودشون جالب نبودن 

یه عضو خصوصی فیل نر بود که خیلی برامون جالب بود 

یعنی عجیب بود 

از نظر اندازه و سایز میگم 

جوری بود که آقای الف در کمال ناباوری می گفت بچه ها باور کنید این اون چیزی که ما فکر می کنیم نیست، شاید یه جای دیگشه 

و جناب دوست هم می گفت آره احتمالاً نافشه که نبریدن هنوز!!!!  

دیگه گفتن نداره که از گذاشتن عکسش هم معذوریم (آخه اصلاً عکسی ننداختیم که بذاریم. فکر کن!!!! جا قحطی بود برای عکس گرفتن؟؟؟؟؟؟) 

 آها، یه چیز جالب دیگه دوتا گوریل بودن که خیلی رمانتیک همدیگه رو بغل کرده بودن و کمر همو نوازش می کردن!!!! 

بعد باغ وحش نوبت Mysour Palace بود که شکوه و عظمت سلطنتی رو اینجا میشد دید 

بی تعارف خیلی از باغ سعدآباد و کاخ نیاوران عظیمتر و با شکوه تر بود 

متأسفانه اجازه عکسبرداری از داخل قصر رو نمیدن 

اما بمن اعتماد کنید که این قصر واقعاً چیزی کم نداشت 

تمام سقفش کار شده 

تک تک ستونهاش کار شده 

درهای چوبی سنگین و کنده کاری شده با طرحهای بینظیر 

تمام دیوارها با مجسمه های خدایان هندی پوشیده شده 

و هرچی بگم کم گفتم 

فقط حیف که نمیشد عکس بگیریم (توی نت هم هرچی گشتم عکسی از داخل قصر پیدا نکردم

این نمای بیرونی 

این از یه زاویه دیگه 

این و این هم tempo ورودی محوطه قصر 

بدیِ دیگه اش هم این بود که مجبور بودیم بدون کفش وارد قصر شیم که امیدوارم هیچوقت مجبور نباشید جایی غیر از خونه بدون کفش راه برید که مصیبت بزرگیه 

 

بعد از Mysour Palace نوبت Brindavan Garden بود (باغ بسیار زیبا و وسیعی است که با فاصله نوزده کیلومتری شهر میسور که بر روی سد میسور به نام «ک – آر – اس» و کنار رودخانه معروف آن به نام کاروی ساخته شده‌است.) که یک پارک صخره ای خیلی بزرگه و قشنگه که البته جالبترین قسمت و برنامه این پارک رقص آبه که بهمین خاطر معمولاً شب رو برای رفتن بهش انتخاب می کنن 

رقص آب جالب بود، اما نه اونقدر که بیشتر از 15-10 دقیقه بخاطرش بایستیم 

پس راه افتادیم آمدیم پایینتر و یه جایی روی چمنها زیر انداز پهن کردیم و بعد سالها زیر آسمون پر ستاره دراز کشیدیم  

خ.وابید.ن زیر آسمون پر ستاره لذتی داره که امیدوارم نصیب همتون بشه 

این و این و این و این 

برنامه بعدی هم بسلامتی برگشتن به خونه بود 

در کل روز خیلی خوبی بود، بخصوص که هممون خیلی وقت بود مسافرت نرفته بودیم (بخصوص خود من که از وقتی آمدم اینجا هیچ جای تفریحی نرفته بودم) 

و جای همه شمایی که نبودید هم خالی بود  

فقط اینکه آقای الف شب موقع برگشتن سرما خورد و سیوزیتهاش عود کرده و الآن زیاد روبراه نیست (بسکه باد خورد توی ماشین)

 

شب ساعت 12:30 رسیدم خونه 

اونقدر خسته بودم که نمی تونستم سر پا بند شم 

در کمد رو باز کردم که بقیه پولها رو بذارم توش 

یدفعه دیدم یک عدد سوسک قدِ یک تانک!!! نشسته روی در (از داخل) 

وقت جیغ و داد کردن که نبود 

اگرم بود اولاً حس و حالش نبود، دوماً کسی نبود که به دادم برسه 

پس به دست خودم تمام داخل کمد رو (که لباسهام هم داخلشه) امـــــــــــــــــــشی پاشی کردم و در کمد رو هم بستم و رفتم خ.وابی.دم 

اگر حال عادی بود تا خود صبح می نشستم و زل می زدم به کمد که سوسکه نیاد بیرون 

اما اونقدر خسته بودم که بیهوش افتادم و اصلاً هم توجه نکردم که سوسک قد خودم در 2 متریم وول می خوره 

فقط وقتی صدای خش خشش رو از داخل کمد می شنیدم خیالم راحت میشد که اون تو مونده 

صبح که بیدار شدم نمی دونم چرا یهو احساس شجاعت کردم و رفتم که جنازه سوسک رو بردارم و بندازم توی چاه، که دیدم حتی جرأت ندارم در کمد رو باز کنم 

شانس آوردم سین یهو دلش برام تنگ شده بود و هوس کرد بیاد پیشم و با کمی قربون صدقه بیچاره رو خام کردم که همه کمد رو بریزه بیرون و سوسکه رو پیدا کنه و بندازه توی چاه 

دستش درد نکنه، واقعاً فرشته نجات بود توی اون لحظات سنگین و پر التهاب!!! 

 

دیگه بعد از اونم تا همین الآنی که در خدممتون دارم اینا رو تایپ می کنم مشغول رکورد نویسی بودم و چه استرس و بدبختی هم کشیدم سر همین رکوردا 

اینو یواشکی میگم که بخاطر اعصابی که بهم ریخته، یه بحث و دلخوری کوشولو هم با جناب دوست داشتم 

دیگه همین دیگه 

  

آها، دیشب هم بالاخره قسمت شد و بی تا جون رو دیدم 

اینو گفتم که شماهایی که جشن پرشین بلاگ شرکت کردید بدونید که من خیلی هم دلم نسوخته و خیلی هم دوست نداشتم اصلاً شرکت کنم و هیچم فوز به دلم نمونده 

 

یه چیز دیگه هم اینکه بسلامتی اشتراک اینترنتم داره تمام میشه و فکر نکنم حالا حالاها دلم بیاد 2500Rp ناقابل خرج کنم 

اینم گفتم که اگر نبودم نگرانم نشید 

 

آخریش هم اینکه فردا شب، شب Halloween و احتمالاً ما هم پارتی تشریف می بریم 

اگر رفتم قول میدم جای همه شما رو خالی کنم 

 

^v^v^v^v^v^v^v^v^v^v^v^v^v^ 

 

*هستی جون فقط بخاطر تو  

   

  

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

برای سارا:  

سارا، امروز 8/8/88 بود 

یادته؟؟ قرارمون 

من که نیستم 

تو رفتی؟؟ 

سر زدی؟؟ 

یادت بود؟؟ 

 

 

*pEgI

*

 همیشه به شادی؟؟ کی گفته؟؟

 

 

سلام 

خوبید؟؟  

 

 

توجه شما را به دو مکالمه تلفنی جلب می نماید:

 .1

:today 

Hi merry- 

?Hi madam, how R U+ 

??Fine. Where R U merry ?? R U comming to my home today- 

Madam, today problem. Tomorrow I'll come+ 

OK, no problem. C U tomorrow- 

 

.2 

:tomorrow 

?Hi merry, where R U- 

Hi madam. madam, today is late, I'll come tomorrow+ 

Merry I'm not at home tomorrow- 

OK madam, I'll come tomorrow+ 

Merry I'm not at home tomorrow-  

OOK madam, I'll come tomorrow+  

Merry I'm telling U I'm not at home tomorrow-   

OOOOOK madam, I'll come tomorrow+   

Merry, can U understan me?? I said I AM NOT AT HOME TOMORROW-

I have cls, I've to attend my cls. don't come tomorrow 

OOOOOOOOk madam, I'll come tomorrow+ 

Merryyyyyyyyyyyyyyy, I'm telling U don't come tomorrow- 

If U can come today 

Today is late madam, I'll come tomorrow+ 

???Merry, won't U come today- 

???no madam, I'll come tomorrow. U R at home tomorrow+ 

??listen merry, never come to my home again, OK- 

OOOOOOOOOOOOOOOOOK madam, I'll come tomorrow+  

 

حالا باز بیاید بگید تو که همش خوش می گذرونی، چرا غُر می زنی 

خب من جاهای خوبش رو برای شما تعریف می کنم 

ناشکری نمی کنم 

اما اینجا هم زندگی سختی و مشکلات خودش رو داره 

اینی که این بالا نوشتم تازه خنده دار ترین و مسخره ترینشه 

توی شبای diwalli مجبور بودم درس بخونم و یه عالمه record بنویسم 

نمی دونم باورتون میشه که حتی یه خط هم نتونستم بدون خط خوردگی بنویسم؟؟ 

من میگم هربار از صدای ترقه از جا می پرم و شما هم شاید بخندید 

اما جداً اعصاب خرد کن و مزخرف بود 

بخصوص که 5-4 شب متوالی هم ادامه داشت 

حالا اجازه هست گاهی غُر غُر کنم؟؟  

 

  

^v^v^v^v^v^v^v^v^v^v^v^v^v^ 

 

* امروز زنگ زدم به مری و با لحنی تو مایه های غلط کردم بهش گفتم که امروز بیاد حتماً 

 

وقتی آمده میگه 

 madam, U weren't home yesterday?? I came at 3 and wait for U 1 hour 

 

شما بودید سرشو نمی کوبیدید تو دیوار؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟  

 

 

gOOdlUCk 

*pEGi

*

 گُلِ گلدون

 

گلدونم گل داده 

بعد از یک روز کامل اعصاب خردی 

این اتفاق رو به فال نیک می گیرم 

روز تمام دختران نازنین سرزمینم مبارک