دختر شیر و خورشید

آری آری زندگی زیباست/زندگی آتشگهی دیرینه پابرجاست/گر بیفروزیش رقص شعله اش در هر کران پیداست

دختر شیر و خورشید

آری آری زندگی زیباست/زندگی آتشگهی دیرینه پابرجاست/گر بیفروزیش رقص شعله اش در هر کران پیداست

*

 همیشه به شادی؟؟ کی گفته؟؟

 

 

سلام 

خوبید؟؟  

 

 

توجه شما را به دو مکالمه تلفنی جلب می نماید:

 .1

:today 

Hi merry- 

?Hi madam, how R U+ 

??Fine. Where R U merry ?? R U comming to my home today- 

Madam, today problem. Tomorrow I'll come+ 

OK, no problem. C U tomorrow- 

 

.2 

:tomorrow 

?Hi merry, where R U- 

Hi madam. madam, today is late, I'll come tomorrow+ 

Merry I'm not at home tomorrow- 

OK madam, I'll come tomorrow+ 

Merry I'm not at home tomorrow-  

OOK madam, I'll come tomorrow+  

Merry I'm telling U I'm not at home tomorrow-   

OOOOOK madam, I'll come tomorrow+   

Merry, can U understan me?? I said I AM NOT AT HOME TOMORROW-

I have cls, I've to attend my cls. don't come tomorrow 

OOOOOOOOk madam, I'll come tomorrow+ 

Merryyyyyyyyyyyyyyy, I'm telling U don't come tomorrow- 

If U can come today 

Today is late madam, I'll come tomorrow+ 

???Merry, won't U come today- 

???no madam, I'll come tomorrow. U R at home tomorrow+ 

??listen merry, never come to my home again, OK- 

OOOOOOOOOOOOOOOOOK madam, I'll come tomorrow+  

 

حالا باز بیاید بگید تو که همش خوش می گذرونی، چرا غُر می زنی 

خب من جاهای خوبش رو برای شما تعریف می کنم 

ناشکری نمی کنم 

اما اینجا هم زندگی سختی و مشکلات خودش رو داره 

اینی که این بالا نوشتم تازه خنده دار ترین و مسخره ترینشه 

توی شبای diwalli مجبور بودم درس بخونم و یه عالمه record بنویسم 

نمی دونم باورتون میشه که حتی یه خط هم نتونستم بدون خط خوردگی بنویسم؟؟ 

من میگم هربار از صدای ترقه از جا می پرم و شما هم شاید بخندید 

اما جداً اعصاب خرد کن و مزخرف بود 

بخصوص که 5-4 شب متوالی هم ادامه داشت 

حالا اجازه هست گاهی غُر غُر کنم؟؟  

 

  

^v^v^v^v^v^v^v^v^v^v^v^v^v^ 

 

* امروز زنگ زدم به مری و با لحنی تو مایه های غلط کردم بهش گفتم که امروز بیاد حتماً 

 

وقتی آمده میگه 

 madam, U weren't home yesterday?? I came at 3 and wait for U 1 hour 

 

شما بودید سرشو نمی کوبیدید تو دیوار؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟  

 

 

gOOdlUCk 

*pEGi

*

 گُلِ گلدون

 

گلدونم گل داده 

بعد از یک روز کامل اعصاب خردی 

این اتفاق رو به فال نیک می گیرم 

روز تمام دختران نازنین سرزمینم مبارک

*

 عاقبت ترقه بازی 

 

 

صدای من را از خط مقدم می شنوید 

 

میگه گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی 

 

منتظر یه شام خشک و خالی بودمااااا 

اما با یه پارتی غافلگیرکننده تمام شد  

دیشبو میگم 

نشسته بودم به امید اینکه جناب دوست زنگ بزنه بگه بریم یه دوری بزنیم 

یهو زنگ زد گفت آماده باش 1 ساعت دیگه بریم خونه آقای "الف" اینا پارتی گرفتن 

منم زنگ زدم به خانم سین که آماده باش با هم بریم 

رفتیم 

جمعی نبود که ما خوشمون بیاد 

حالا باز من و جناب دوست زیاد برامون مهم نبود 

اما سین بچه ام حسابی جا خورده بود 

ما هیچکدوم اهل دود و الکل نیستیم 

اما این پارتی میشه گفت دود-الکل پارتی بود 

بهرحال سعی کردیم شبمون رو هدر ندیم و از موقعیت پیش آمده لذت ببریم 

وسطای مهمونی آقای الف آمد گفت پگی من اینا رو (مهمونهاشو می گفت) درست نمی شناسم و بعضیشون رو اولین باره که می بینم 

اما فکر نمی کردم که جمع اینقدر غیر یکدست و ناهمگن باشه 

بهرحال اگر بهتون خوش نمی گذره ببخش 

منم بی رودربایستی گفتم خب وقتی آدم میره جایی که زیاد با جمعش آشنایی نداره پی هر مدل آدم و اوضاعی رو به تنش می ماله 

اگر بنا به انتخاب بود این جمع رو انتخاب نمی کردیم 

اما حالا که آمدیم بخاطر خودمون و به احترام توی میزبان سعی می کنیم لذت ببریم 

پس زدیم و رقصیدیم و خندیدیم و کلاً همه کِسِلیه دیروز رو ریختیم توی جوب  

 

اینه که الآن مثل یک خانم تمام عیار قراره بشینم سر درس و مشقم و دیگه اگر خیلی خانمی کنم بخونم برای امتحان 4شنبه که هفته پیش آمادگیش رو نداشتم و نرفتم  

همین دیگه 

خواستم فقط خدمتتون گزارش کار داده باشم

 

^v^v^v^v^v^v^v^v^v^v^v^ 

 

رد شعله ی یکی از این منورا رو توی آسمون دنبال می کنم که بره بالا بترکه 

بعد می بینم نمی ترکه 

دقت می کنم می بینم اونی منتظرم بترکه ستاره است!! 

سین میگه اگر شانس شخمیه من و توئه، الآن این ستارهه می ترکه یه تکه اش هم زرت میاد می خوره تو سر من و تو  

 

* ما همچنان هر چند ثانیه یه بار سرمون به طاق کوبیده میشه هاااااااا 

گفته باشم  

 

 

GoodlucK 

*PegI

*

 تعطیلاتی بس غُر برانگیز!

 

 

سلام 

خوبید؟؟ 

 

 

یعنی تنبل شدم در حد خدااااااااا 

زورم میاد حتی برم دوش بگیرم 

دوش چیه 

زورم میاد غذا بخورم 

صبحانه رو ساعت 11 می خورم 

ناهار ساعت 5 بعد از ظهر 

بعد بیکار بیکار موندم 

یعنی هیچ کاری برای انجام دادن ندارم 

یعنی دارماااااا 

اما حالشو ندارم 

تمام مدت اینطوری افتادم 

بعد تو این اوضاع بیکاری و بی حوصلگی  

صبحا ساعت 8 هم  جفت چشمام بازِ بازه 

هوا هم گرم شده در حد خفگی 

سرماخوردگی هم که هست 

حالا نه که فکر کنید روزای کسل کننده اینااااااا 

نه 

پریروز که کالج جشن freshers day بود و رفتیم و یه 5-4 ساعتی با کفش پاشنه 10 سانتی سرِ پا ایستاده بودم و وقتی ساعت 7 رسیدم خونه از زور  خستگی افتادم خوابیدم تا 7 صبح فرداش 

دیروز هم که اینجا جشن diwalli بود 

یعنی اعصابی ازمون خرد شداااااااااااا 

2 هفته ای هست که به بهانه این جشن سر و صدا بپاست 

بعد مسخره اینکه اگر در یک دقیقه 100 تا ترقه بزننا 

من با عین 100 تاش 1 متر از جا می پرم 

دیشب هم با جناب دوست و خانم سین و مامان خانم سین رفتیم بیرون و آتیش بازیای هندیها رو تماشا کردیم و انصافاً بعضیاش خیلی خوشگل و جالب بود 

البته که هنوز هم ادامه داره

بعد جالبتر اینکه توی این مراسم بزرگترها بیشتر و جدی تر شرکت داشتن تا بچه ها و کوچکترا 

یه خانم و آقایی رو دیدیم که کلی مهمات خریده بودن و دم در خونشون با چه جدیت و پشتکاری هی اینا رو روشن می کردن و کیف می کردن 

بچه هم نداشتن اصلاً 

یه چند تا پسر جوون هم بودن که توی یه خرابه بساطشون براه بود و تا ما رو دیدن تعارف کردن که یه چندتایی از مهماتشون رو هم ما بترکونیم که گفتیم ترجیح میدیم تماشاچی باشیم 

اما هر بچه ای که رد میشد یه چندتایی از این موشکها بهش می دادن که بره حالشو ببره 

شب خوبی بود در مجموع 

اما تمام شهر رو خرده کاغذ و روزنامه پر کرده بود 

چون ترقه هاشون رو توی کاغذ می پیچن 

آهان 

رو اعصاب ترین ترقه شون هم چیزیه که بچه های ایرانی بهش میگن 1000 ترقه 

یه ردیف 600-500 تایی از ترقه (مثل فشنگهای مسلسل) که می ذارن زمین و روشن می کنند و یه چند دقیقه ای طول می کشه ترکیدن همش و وقتی این هزار ترقه ها می ترکن دیگه رسماً صدا به صدا نمیرسه 

کلی هم آتیش بازی دیدیم که یکی از یکی جالبتر بود 

اما با همه اینا امروز همش به بیحوصلگی گذشت 

یعنی از خدا که پنهون نیست 

از شما هم پنهون نباشه که غلط نکنم دَدَری شدم بـــــــــــــــد 

منی که اگر ولم می کردن هفته به هفته از روی تختم تکون نمی خوردم

حالا اینجا یه روز که از خونه بیرون نمیرم می خوام بمیرم از بی اعصابی 

بدبختی جناب دوست هم طی ترم مشقهاشو ننوشته و همشو گذاشته برای الآن 

اینه که جرأت ندارم زنگ بزنم بیاد با هم بریم بیرون 

باید صبر کنم تا موقع شام بلکه گرسنه بشه خودش زنگ بزنه 

همین دیگه 

دیگه غُرم نمیاد 

مراقب خودتون باشید 

  

  

^v^v^v^v^v^v^v^v^v^v^v^v^ 

* بنده هم اینکه این مطالب رو از وسط صدای توپ و تانک و مسلسل و خمپاره برای شما نگاریدم 

اگر جایی لرزش دست دیدید بدونید همونجا یه ترقه ای چیزی ترکیده و نگارنده از ترس سرش خورده به طاق و برگشته سر جاش!!!

  

* عکسهای هردو مراسم در اولین فرصت به نظر بینندگان محترم خواهد رسید

  

 

gOODLUCk 

*pEGi

*

 یک گردش کاملاً علمی!!

 

 

سلام 

خوبید؟؟ 

 

دور از جون شما مریضم بــــــــــــــــــــــــــــد  

سرما خوردم و سینوزیت سمت چپم عفونی شده 

اینه که نیمه چپ صورتم از فک بالا به بالا! از زق زق نمیفته 

در همین راستا دیروز از آقای دوست خواهش کردم امروز بیاد با هم بریم پیش یه دکتر ایرانی که اینجاست و دفعه قبل از اون سرفه های وحشتناک نجاتم داد 

آقای دوست هم بلافاصله! قول ناهار گرفت 

و شرایط هم رو پذیرفتیم و امروز صبح ساعت 9:30 رهسپار وفای به عهد شدیم 

بعد هم چون خیــــــــــلی خسته نبودیم اصلاً! جاتون خالی رفتیم دریا(چه) کنار

و ساعت 7:30 شب هم آقای دوست جنازه بنده رو رسوند دم خونه و رفت به سلامتی 

 

اما چرا اصلاً اینا رو گفتم؟؟ 

که بگم آقا جای همه شما خالی امروز 10 ساعت بی وقفه در حال انجام گردش عملی بودیم!

یعنی الآن می تونم براتون مثل بلبل ریز به ریز و جزء به جزء اجزای تشکیل دهنده بوی *اپاله گاو رو تشریح کنم 

یعنی باور کنید امروز توی این شهر گاوی نبود که *یده باشه و ما از کنار *اپاله اش رد نشده باشیم 

یعنی کلاً گشتیم هرچی مسیر خوش آب و هوا بود انتخاب کردیم برای تردد 

اینه که الآن بنده از نظر اطلاعات *اپاله گاو شناسی مهندسی شدم برای خودم 

توضیح بدم براتون؟؟ 

تعارف می کنید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 

 

 

 

 

 

 

 

gOOdlUCk 

*pEGi

*

مرضی بنام آرشیو خوانی

 

سلام 

خوبید؟؟ 

 

راستش من یه عادت بدی دارم (کنار بقیه عادتهای بدم)

اونم اینکه وقتی با یه وبلاگی آشنا میشم، تا همه آرشیوش رو از اول تا آخر نخونم امکان نداره براش کامنت بذارم  

یعنی فکر می کنم باید اول همـــــــــــــــــــــــــه چیز رو بخونم و بدونم و بعد اظهار نظر کنم 

 

اولین وبلاگی هم که افتادم وسطش و توش گیر کردم و کـــــــــــــــلِّ آرشیوش رو خوندم وبلاگ مرجان بود (البته آرشیو بلاگ اسکایش که متأسفانه منهدم شد)  

خیلی دوست داشتم مطالبش رو 

بخصوص خاطرات هند 

بخصوص آرشیو امرداد 86

 

بعد، از وبلاگ مرجان صمیم رو پیدا کردم و آرشیو وبلاگ قبلی و این جدیده رو خوندم 

آی می خندیدم سر خوندنش 

آی می خندیدم 

کلاً وبلاگ صمیم برای انبساط خاطر و شاد شدن توصیه می شود 

 

بعد، از وبلاگ صمیم، کاوه رو پیدا کردم 

اونجا هم کلی مشعوف و خندان می شدیم در حد دل درد  

(درضمن با آهنگ وبلاگش هم کلـــــــــــــــی حال می کنیم. جزو آهنگهای مورد علاقه مان است. هرچند هرچی زور می زنیم هیــــــــــــچ گونه حس همذات پنداری باهاش در خودمان پیدا نمی کنیم )

 

بعد، اتفاقی وبلاگ قبلی دختر طلاق رو دیدم و وسطای خوندن آرشیوش لنگدراز رو پیدا کردم 

بعد همه آرشیو بلاگفای لنگدراز رو خوندم و یه مدت هم عیــــــــــــــــــــن یک اسکل واقعی پشت در آخرین پستش مونده بودم  که بالاخره انگار دلش سوخت و آدرس وبلاگ جدیدش رو داد و از اون به بعد هم ولش نکردم بیچاره رو 

 

از وبلاگ لنگدراز، من، فقط یک زن نازنین رو پیدا کردم و فکر کنم 1 ماه طول کشید خوندن کل آرشیوش 

به خودشون هم گفتم که جسارت، صداقت و اراده شون برام بسسسسیار قابل تحسینه 

بنظرم بهترین قسمت آرشیو اون وبلاگ هم آذر 85 بود که با خط به خطش گریه کردم  

 

دیگه ترتیب بقیه اش رو یادم نمیاد 

وبلاگ سهیل، گیلاس خانمی، ویولت... (که آرشیو گیلاس و ویولت هیچوقت تمام نشد )

 

اما هر وبلاگی که این گوشه لینکش هست، یا توی گوگل ریدرم وارد شده یا براش کامنت می ذارم، مطمئن باشید ته و توی همه آرشیوش رو درآوردم 

حتی شما دوست عزیز!! 

در حال حاضر هم یه 10 تایی وبلاگ نیمه کاره روی opera باز دارم که حالا کِی بخونم تمومشون کنم خدا می دونه (نه که واجبه، از اون لحاظ )

بذارید اینم بگم که این سید عزیزمون هم جواب سوال 1 ماه پیشش رو گرفته باشه 

سید جان، زمان خوندن آرشیو وبلاگت (که فکر کنم اون موقع کلاً 2تا پست از خودت بود و یه چندتایی هم صاحب قبلی وبلاگ -یا شاید قبلاًهای صاحب وبلاگ-) یه جایی راجع به آزمایش خون و این صوبتا گفته بودی و خودتو شناسونده بودی برادر 

اسمت اونجا لو رفت 

 

همین دیگه 

کلاً گفتم بدونید و این یکی رو هم به کلکسیون امراض بی درمان اینجانب اضافه کنید و بدونید با چه موجود خطرناکی طرف هستید

 

^v^v^v^v^v^v^v^v^v^v^v^v^v^ 

  

*  کنارم بخواب و به دورم بتاب و از این لب بنوش چو تشنه که آبو....

دلم هوس عاشق شدن کرده 

خدایا بیزحمت یه معشوق خوش تیپ و باحال و دوست داشتنی بنداز توی دامنون 

پیشاپیش ممنون 

 

*ریخت 

اون ساختمونه رو میگم  

این آخر بی انصافیه که همش بهت میگن غصه نخور

  

 

GooDLucK 

*PegI

*

همینجوری 

    

*می خوای بگی عین خیالت نیست؟؟  می خوای بگی اهمیت نداره برات؟؟  می خوای بگی همش شوخی بود؟؟ 

پس چرا تا چراغ اتاقش روشن شد چشمات اون جوری برق زد؟؟ 

بــــــــــــــــــــــــرو کلک 

سرِ خودتم که گول بمالیاااااا 

سر منو نمی تونی  

*فقط یه حس زنانه می تونه درک کنه انتظار برای بعضی دردها چقدر شیرینه...  

 

*خدا دوست دارد لبی که ببوسد 

نه آن لب که از ترس دوزخ بپوسد 

 

*تو ماچ که کنی، زشتم باشی باز میای به چشم 

متأسفانه راست میگه 

  

*مهم نیست قشنگ باشی، قشنگ اینه که مهم باشی 

امروز اینو با همه وجود حس کردم 

 

^v^v^v^v^v^v^v^v^v^v^v^v^v 

 

توصیه نامه (یا) دماغو نوشت:

-بهترین وقت برای خالی کردن محتویات یک دماغ سرماخورده، زیر دوش آب گرم، پس از استحمام می باشد. در این زمان محتویات دماغتان تا خودِ مغز!! کاملاً نرم شده و با کمترین زوری خالی می شود  

حالا هی پدر این دماغ بدبخت رو خشک خشک دربیار، خب؟؟؟  

  

 

gOODLUCk 

*pEGi

*

 بنگلورنامه پگی خسرو(3)

 

درود 

خوبید؟؟ 

 

1. ببینید 

من یه چیزی می گم، شما هم از من قبول کنید و باور کنید و تعجب هم نکنید 

OK؟ 

راستشو بخواید این هندیا دست چپ و راست رو از هم تشخیص نمیدن  

من و سین عادت داریم هربار که میریم بیرون گم میشیم و باید از 100000 نفر آدرس بپرسیم تا دوباره پیدا شیم 

از این 100000 نفر، کمِ کم 99999 نفرشون دست راست رو نشون میدن و با اعتماد بنفس میگن go to the left 

!!!!!! 

 

2. یه عمری بهمون گفتن اول سمت چپ رو نگاه می کنی، بعد با احتیاط میری تا وسط خیابون، بعد سمت راست رو نگاه می کنی و بعدم دوباره با احتیاط رد میشی 

حالا که موقع عمل رسیده، می بینیم ای بابا همه آموخته هامون کشکه 

اول سمت راسته، بعد سمت چپ!!! 

 

3. من اینجا دکترا رو هم میگیرم، اما آخرش به این روزهای هفته عادت نمی کنم 

یعنی چی که اینجا 1شنبه ویک اِنده؟؟؟ 

مگر جمعه چشه؟؟ 

مسخره هااااا 

 

4. یکی بیاد حالیِ من کنه که 5Rp نمیشه 5 تومان  و  10Rp هم معادل 10 تومان نیست، و بِتبع 100Rp هم 100 تومان نیست و اتفاقاً 200Rp هم 200 تومان نیست!!!!! 

تا همینجا اگر زحمت بکشید کافیه 

چون دیگه خودم بلدم که 500Rp میشه 10000 تومان و 1000Rp هم میشه 20000 تومان 

 وَرِ مثبت و اعصاب خرد کن ذهنم میگه همینجوری پولهای بابا رو به اف یو سی کِی میدی دیگه 

اما قبل از اینکه مجبور به جواب دادن بشم، وَرِ دوست داشتنی فوری بهش میگه shut up  

و خلاصم می کنه از عذاب وجدان 

 

 

^v^v^v^v^v^v^v^v^v^v^v^v^ 

 

* عزیزانی که نگران حال و روز من بودن، نگران نباشید، من حالم خوبه

این روزام داره با دوست می گذره 

که در حال حاضر بهترین دوسته 

در کنارش توی این اوضاع و احوال داغون دارم روزگار رو به بهترین شکل می گذرونم 

زندگیم اینجا داره خیلی خوب می گذره 

چیزی که آزارم میده اون نیمه زندگیمه که توی ایران جا گذاشتمش 

یعنی می دونی؟؟ راستشو بخوای اصلاً بخاطر فرار از همون نیمه بود که پاشدم آمدم اینجا 

اما خُب، فکر احمقانه ای بود 

آخه مگر میشه از نصف زندگیت بگذری؟؟ هان؟؟ میشه؟؟ 

البته یه راه داره هااااا 

اونم اینکه دست بکار ساختن یه چندتایی horcrux بشم و اون بخش آزار دهنده رو قایم کنم توی یه قندونی، نمک پاشی چیزی، ببرم ته اقیانوس اطلس چال کنم و بگم دوزخیان هم ازش مراقبت کنن که یوقت گربه شاخش نزنه 

آخه شنیدم شاخ گربه هم طلسم horcrux رو باطل می کنه 

اما اونم مشکلش اینه که اولاً کلی دنگ و فنگ داره، بعدم وِردش رو یادم نیست. تـــــــازه، چوب جادومم ایران جا گذاشتم 

البته هیچم بعید نیست که آورده باشمشااااا 

یادتونه که سر کتاب شازده کوچولو چه زنجه موره ای راه انداختم مبنی بر اینکه من شازده کوچولومو ایران جا گذاشتم؟؟ 

خب راستش روم سیاه ، اما جا نذاشته بودم و توی اولین نگاه بین کتابام پیداش کردم 

تــــــــــــازه فهمیدم که خوب نگشتم و آخ که مامان همیشه از این خوب نگشتن من چقدر حرص می خورد 

 

ای بابا  

ببین از کجا به کجا رسیدیم 

قرار بود بنگلور نامه باشه باز شد غُرغُر نامه 

 

فعلاً  

تا درودی دیگر 

بدرود 

 

 

*PEGI

*

 

 

یه ساختمون نیمه ویران رو تصور کن 

بنایی که هر لحظه امکان فرو ریختن و آوار شدنش هست 

اگر بریزه کلی خسارت مالی و جانی و روحی داره 

زندگی کردن توی این ساختمون با این شرایط هم هیچ لطف و لذتی نداره 

اما اینکه ندونی بالاخره کِی می ریزه یا اصلاً می ریزه یا نه؟

 

...اینه که آدم رو داغون می کنه 

  

 

 

 

توی همچین مخمصه ای گیر کردم

*

آخ، اگه بارون بزنه...

    

دلم یه ماگ بزرگ کافی می خواد که برم بشینم زیر بارون تمام نشدنی بنگلور و ذره ذره بخورم و با تمام سلولهای بدنم لذتش رو حس کنم 

دلم یه ژل خیس می خواد که بتونم این موهای سرکش رو یجوری جمع و جور کنم تا دیگه مجبور نشم با اتو بیفتم به جونشون و این 4تا تار باقی مونده  رو هم بریزونم 

دلم یه سفر می خواد، به هند اصیل، به شهرایی که میشه فرهنگ و تمدن قدیمی و عقب افتاده هند رو توشون دید، مثل بمبئی و دهلی و آگرا، نه بنگلوری که همه توش تحصیلکرده و دانشگاهی و مهندس و دکتر و آدم حسابین 

دلم می خواد سالسا برقصم 

دلم می خواد آهنگ Flight of the Bumblebee رو با ویلون بزنم 

دلم می خواد لُختی ترین لباس دنیا رو بپوشم 

دلم می خواد نقاشی بکشم 

دلم می خواد آواز بخونم، قشنگترین آواز دنیا رو  

دلم می خواد یه صبح تا شب تمام آهنگهای غمگین دنیا رو گوش کنم 

دلم می خواد خونه ام رو پر از شمع و عود و گلهای معطر تزئینی کنم 

دلم می خواد به تمام در و دیوار خونه هزارتا تابلو بزنم

دلم می خواد یکی باشه که بغلش کنم  

دلم می خواد یکی بیاد و تمام زیر و بم آمار آقای Y رو بذاره کف دستم تا از این خماری دربیام

دلم می خواد بایستم روبروی X و تمام حرفهایی که روی دلم مونده رو توی صورتش فریاد بزنم و بگم بنظر من مثل یه ج.ند.ه تمام عیار عمل کرد

دلم می خواد شب زیر آسمون پرستاره بخوابم 

دلم می خواد ساعتها بشینم و یه دسته گل نرگس رو تماشا کنم 

دلم می خواد درس بخونم 

دلم می خواد یه پیتزای بزرگ با یه عالمه سوسیس و کالباس و قارچ بخورم  

دلم می خواد برم پارک آبی و اینقدر بازی کنم که از خستگی دو روز تمام بخوابم 

دلم می خواد حمام آفتاب بگیرم 

دلم می خواد برم پارک و تاب بازی کنم 

 دلم می خواد برم کوه اونقدر داد بزنم که دیگه صدام درنیاد

دلم می خواد چند ساعت پشت موتور بشینم و اونقدر باد بخوره توی سر و صورتم که همه خاطراتم از یادم برن 

 

 

 

 

 

 

 

نه نه 

دروغ گفتم 

دلم هیچکدوم از اینا رو نمی خواد 

دلم فقط می خواد یه دل سیر گریه کنم 

چرا یادم رفته گریه کردن؟؟ 

چرا هرچی زور می زنم اشکهام نمیان پایین؟؟ 

چرا باید اینطور له له بزنم برای یه صورت خیس از اشک 

می دونی چند ماهه گریه نکردم؟؟؟؟؟ 

 آهای شمایی که اشکتون دم مشکتونه 

روشهای گریه تون رو با هرقیمتی که باشه خریدارم 

 

 

  

 

  

 

خدایا چرا این کابوس تمام نمیشه؟؟ 

خدایا تا کجا قراره این بازی رو ادامه بدیم؟؟ 

خدایا مطمئنی که تا آخرش دووم میارم؟؟ 

خدایا مطمئنی که این بازی انداز قد و قواره من بود؟؟ 

خدایا کِی تمامش می کنی؟؟ 

  

 

 

  

  

 

خسته شدم از این هوای سرد 

حالم از آسمون ابری بِهَم می خوره 

حالم بهم می خوره از اینکه شب با یه گرمکن و یه پتو و یه لحاف پشم شیشه بخوابم، اما تا صبح از سرما بلرزم و خوابم نبره 

حالم از آدمهای زبون نفهمی که رفتارشون مثل بچه های 5-4 ساله است بهم می خوره  

این روزا همش handsfree توی گوشمه، همش آهنگ گوش می کنم و صداش رو تا ته زیاد می کنم که صدای فکرامو نشنوم 

 

 

  

 

  

 

 

هیچی نگو، خب؟؟ 

بذار یه بارم که شده فقط غُر زده باشم 

بذار یه بارم که شده فقط ناله کرده باشم 

بذار یه بارم که شده یه دختر افسرده احمق باشم که به شکل عذاب آوری کم آورده 

نه یه دختر عاقل و خوش بین و مثبتی که هر لحظه به خودش تلقین می کنه که همه چیز خوبه یا درست میشه  

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

  

 

 

نمی دونی چه آشوبم از این آرامش خونه...

*

ببخشید یک نکته 

      

چندوقت پیش خرده خانم با یه پسر افغان دعواش شد 

یادم نیست سر چی 

اما انگار پسره بهش خندیده بود و مسخره اش کرده بود 

(یا چیزی تو این مایه ها)

اینم برگشته بود اون جمله پایین رو بهش گفته بود 

 

وقتی برای من تعریف کرد خیلی دعواش کردم 

هرچند که مفتخر شدم به القابی مثل مامان بزرگ، بچه پاستوریزه، خانم معلم... 

اما کوتاه نیامدم و گفتم که حق نداشته همچین حرفی بزنه 

 

دیروز یکی دیگه از پسرای افغان یه چیزی بهم گفت که شدیداً بِهِم برخورد 

خیلی تلاش کردم که با خودم کنار بیام و فراموش کنم 

(کاری که معمولاً انجام میدم)  

اما نشد

دروغ چرا 

تمام مدت اون جمله توی ذهنم می چرخید 

اما هرچی کردم نتونستم همچین چیزی به زبون بیارم 

یعنی راستش فکر کردم گفتن این جمله اول توهین به خودمه 

  

دیروز فهمیدم که حتی عصبانیت بیش از حد هم نمی تونه دلیلی برای توهین کردن به افراد باشه 

دوست داشتم نظر و عکس العمل شما رو هم بدونم 

که اکثراً باهام هم عقیده بودید 

 

فقط انگار هیچکس درست نخونده بود چی نوشتم 

گفتم گاهی وقتا دوست داری 

 

بهرحال 

نتیجه ای که می خواستم رو گرفتم 

ممنون 

 

نگران نباشید اینقدرا بیشعور نیستم

*

 گاهی آدم نباش!

  

اصولاً معتقدم هرکس هر اشتباهی که مرتکب میشه یا هر خطایی که ازش سر میزنه یا هر بیشعوری که از خودش نشون میده،

فقط و فقط شخص خودشه که باید پاسخگو باشه و دلیلی نداره بخاطر اشتباه اون یه نفر پای خانواده و پدر و مادر و فرهنگ و بخصوص ملیت رو بیاریم وسط  

اما گاهی وقتا بعضی پاها بقدری از گلیمشون درازتر میشه که دوست داری با کمال میل پا بذاری روی تمام چهارچوبها و قواعد ذهنیت و تو روی یه پسر افغان بیشعور با تمام وجود داد بزنی 

 

!!!!!talk as much as your nationality 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

گاهی لازم نیست به آسمان نگاه کنی!!!!!

*

 فقط یک تلنگر

  

گاهی وقتها یه تلنگر کوچیک لازمه تا یادت بیاد یکی هست که همیشه و همه جا همراه و مراقبته 

اما گاهی هم یک تلنگر کوچیک کافی نیست 

یه جاهایی باید زبونت از ترس بند بیاد تا با همه وجود حس کنی همراهی و حمایتش رو 

  

* تا حالا اینقدر نترسیده بودم  

* خدا خیلی دوستمون داشت، خیلی بهمون رحم کرد 

 

* خطر از بیخ گوشمون گذشت، بخیر گذشت 

 

* خدایا شکرت  

 

 

*pegi

*

 همدلی برای درد دلها

 

وقتی بر حسب اتفاق 

درست اون وقتی که اصلاً انتظارش رو نداری 

یدفعه یکی سر راهت سبز میشه که می تونه سنگ صبور خوبی برای درد دلهات باشه 

می تونه گوش شنوایی برای حرفهای نگفته ات باشه 

اونوقته که ممکنه هول کنی و نتونی تمام اون چیزایی که توی دلت تلنبار شده و باعث شده به خودت حق بدی بهم بریزی رو براش کامل توضیح بدی 

هی نصفه نیمه و بریده بریده جواب میدی 

اونقدر پرت و پلا میگی تا آخرش مجبور میشی خودت با زبون خوش اعتراف کنی که 

ببخشید تمرکز ندارم، دارم مزخرف میگم 

 

حالا شانس بیاری و طرفت اینقدر بشناسدت و برات اهمیت قائل باشه که اینجوری نگاهت نکنه  و درک کنه که فقط یه کوچولو دست و پاتو گم کردی  

 

درد دل کردن هم بلدی می خواداااااا  

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

مرسی برای همه گوش کردنها و آرامش دادنها...

*

حتی یک لحظه هم نمی تونم خودم رو جای پدر و مادر این طفل معصوم تصور کنم 

برای برگشتن سلامتیش از ته دل دعا کنید خواهش می کنم 

یه سر هم به اینجا بزنید

*

 ببخشید چند لحظه!!

 

سلام 

خوبید؟؟ 

 

* از وقتی آمدم اینجا اینقدر پای دردِ دل همه نشستم که درد خودم رو دارم فراموش می کنم 

همون چیزی که باعث شد پاشم بیام اینجا 

الآن باید بیشتر از هروقت نگران باشم 

اما نیستم 

اتفاق اگر بخواد بیفته، میفته 

با حرص و جوش زدن من چیزی عوض نمیشه 

هرچی می خواد بشه، بشه 

 

* امروز بعد از مدتها (تقریباً 3 ماه) گیتا (معلم زبانم) برام msg فرستاد و حالم رو پرسید 

اینقدر خوشحال شدم که حد نداشت 

اول آمدم جواب بدم 

بعد دیدم زنگ بزنم بهتره 

زنگ زدم و اینقدر پشت تلفن براش خوشحالی کردم و تشکر کردم که خوشحالی اون رو هم آشکارا حس می کردم 

وقتی ازم پرسید اوضاعت چطوره؟ 

بهش گفتم که همه چیز خوبه و خیلی خوبه 

از درس و کالج گرفته تا دوستها و استادا و کلاً آدمهای دور و برم 

اونم با خوشحالی که توی صداش موج می زد بهم گفت که تو یکی از دانش آموزام هستی که بهش افتخار می کنم 

شاید واقعاً اوضاع و احوال به اون خوبی هم نباشه و یکم پیاز داغش رو زیاد کرده باشم 

اما با خودم گفتم چه ایرادی داره به کسی که اینقدر برام ارزش قائله و بعدِ اینهمه وقت یادم کرده و با فرستادن یه msg ساده اینقدر خوشحالم کرده با همه وجود انرژی مثبت بدم؟؟ 

پس خندیدم براش و بهش اطمینان دادم که 

ma'am everything is OK 

I'm enjoying every moments of my life 

 

* این روزهام داره با یه دوست خیلی خوب به خوبی می گذره 

 

* خدایا بخاطر همه چیز شکرت 

 

 

GoodlucK 

*PegI