-
*
دوشنبه 27 مهرماه سال 1388 17:22
عاقبت ترقه بازی صدای من را از خط مقدم می شنوید میگه گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی منتظر یه شام خشک و خالی بودمااااا اما با یه پارتی غافلگیرکننده تمام شد دیشبو میگم نشسته بودم به امید اینکه جناب دوست زنگ بزنه بگه بریم یه دوری بزنیم یهو زنگ زد گفت آماده باش 1 ساعت دیگه بریم خونه آقای "الف" اینا پارتی گرفتن منم...
-
*
یکشنبه 26 مهرماه سال 1388 16:51
تعطیلاتی بس غُر برانگیز! سلام خوبید؟؟ یعنی تنبل شدم در حد خدااااااااا زورم میاد حتی برم دوش بگیرم دوش چیه زورم میاد غذا بخورم صبحانه رو ساعت 11 می خورم ناهار ساعت 5 بعد از ظهر بعد بیکار بیکار موندم یعنی هیچ کاری برای انجام دادن ندارم یعنی دارماااااا اما حالشو ندارم تمام مدت اینطوری افتادم بعد تو این اوضاع بیکاری و بی...
-
*
سهشنبه 21 مهرماه سال 1388 19:13
یک گردش کاملاً علمی!! سلام خوبید؟؟ دور از جون شما مریضم بــــــــــــــــــــــــــــد سرما خوردم و سینوزیت سمت چپم عفونی شده اینه که نیمه چپ صورتم از فک بالا به بالا! از زق زق نمیفته در همین راستا دیروز از آقای دوست خواهش کردم امروز بیاد با هم بریم پیش یه دکتر ایرانی که اینجاست و دفعه قبل از اون سرفه های وحشتناک...
-
*
یکشنبه 19 مهرماه سال 1388 09:09
مرضی بنام آرشیو خوانی سلام خوبید؟؟ راستش من یه عادت بدی دارم (کنار بقیه عادتهای بدم) اونم اینکه وقتی با یه وبلاگی آشنا میشم، تا همه آرشیوش رو از اول تا آخر نخونم امکان نداره براش کامنت بذارم یعنی فکر می کنم باید اول همـــــــــــــــــــــــــه چیز رو بخونم و بدونم و بعد اظهار نظر کنم اولین وبلاگی هم که افتادم وسطش و...
-
*
جمعه 17 مهرماه سال 1388 21:46
همینجوری *می خوای بگی عین خیالت نیست؟؟ می خوای بگی اهمیت نداره برات؟؟ می خوای بگی همش شوخی بود؟؟ پس چرا تا چراغ اتاقش روشن شد چشمات اون جوری برق زد؟؟ بــــــــــــــــــــــــرو کلک سرِ خودتم که گول بمالیاااااا سر منو نمی تونی *فقط یه حس زنانه می تونه درک کنه انتظار برای بعضی دردها چقدر شیرینه... *خدا دوست دارد لبی که...
-
*
سهشنبه 14 مهرماه سال 1388 15:48
بنگلورنامه پگی خسرو(3) درود خوبید؟؟ 1. ببینید من یه چیزی می گم، شما هم از من قبول کنید و باور کنید و تعجب هم نکنید OK ؟ راستشو بخواید این هندیا دست چپ و راست رو از هم تشخیص نمیدن من و سین عادت داریم هربار که میریم بیرون گم میشیم و باید از 100000 نفر آدرس بپرسیم تا دوباره پیدا شیم از این 100000 نفر، کمِ کم 99999 نفرشون...
-
*
دوشنبه 13 مهرماه سال 1388 18:40
یه ساختمون نیمه ویران رو تصور کن بنایی که هر لحظه امکان فرو ریختن و آوار شدنش هست اگر بریزه کلی خسارت مالی و جانی و روحی داره زندگی کردن توی این ساختمون با این شرایط هم هیچ لطف و لذتی نداره اما اینکه ندونی بالاخره کِی می ریزه یا اصلاً می ریزه یا نه؟ ...اینه که آدم رو داغون می کنه توی همچین مخمصه ای گیر کردم
-
*
جمعه 10 مهرماه سال 1388 09:26
آخ، اگه بارون بزنه... دلم یه ماگ بزرگ کافی می خواد که برم بشینم زیر بارون تمام نشدنی بنگلور و ذره ذره بخورم و با تمام سلولهای بدنم لذتش رو حس کنم دلم یه ژل خیس می خواد که بتونم این موهای سرکش رو یجوری جمع و جور کنم تا دیگه مجبور نشم با اتو بیفتم به جونشون و این 4تا تار باقی مونده رو هم بریزونم دلم یه سفر می خواد، به...
-
*
چهارشنبه 8 مهرماه سال 1388 23:34
ببخشید یک نکته چندوقت پیش خرده خانم با یه پسر افغان دعواش شد یادم نیست سر چی اما انگار پسره بهش خندیده بود و مسخره اش کرده بود (یا چیزی تو این مایه ها) اینم برگشته بود اون جمله پایین رو بهش گفته بود وقتی برای من تعریف کرد خیلی دعواش کردم هرچند که مفتخر شدم به القابی مثل مامان بزرگ، بچه پاستوریزه، خانم معلم ... اما...
-
*
سهشنبه 7 مهرماه سال 1388 19:37
گاهی آدم نباش! اصولاً معتقدم هرکس هر اشتباهی که مرتکب میشه یا هر خطایی که ازش سر میزنه یا هر بیشعوری که از خودش نشون میده، فقط و فقط شخص خودشه که باید پاسخگو باشه و دلیلی نداره بخاطر اشتباه اون یه نفر پای خانواده و پدر و مادر و فرهنگ و بخصوص ملیت رو بیاریم وسط اما گاهی وقتا بعضی پاها بقدری از گلیمشون درازتر میشه که...
-
*
یکشنبه 5 مهرماه سال 1388 09:48
فقط یک تلنگر گاهی وقتها یه تلنگر کوچیک لازمه تا یادت بیاد یکی هست که همیشه و همه جا همراه و مراقبته اما گاهی هم یک تلنگر کوچیک کافی نیست یه جاهایی باید زبونت از ترس بند بیاد تا با همه وجود حس کنی همراهی و حمایتش رو * تا حالا اینقدر نترسیده بودم * خدا خیلی دوستمون داشت، خیلی بهمون رحم کرد * خطر از بیخ گوشمون گذشت، بخیر...
-
*
جمعه 3 مهرماه سال 1388 23:07
همدلی برای درد دلها وقتی بر حسب اتفاق درست اون وقتی که اصلاً انتظارش رو نداری یدفعه یکی سر راهت سبز میشه که می تونه سنگ صبور خوبی برای درد دلهات باشه می تونه گوش شنوایی برای حرفهای نگفته ات باشه اونوقته که ممکنه هول کنی و نتونی تمام اون چیزایی که توی دلت تلنبار شده و باعث شده به خودت حق بدی بهم بریزی رو براش کامل...
-
*
جمعه 3 مهرماه سال 1388 00:29
حتی یک لحظه هم نمی تونم خودم رو جای پدر و مادر این طفل معصوم تصور کنم برای برگشتن سلامتیش از ته دل دعا کنید خواهش می کنم یه سر هم به اینجا بزنید
-
*
چهارشنبه 1 مهرماه سال 1388 20:28
ببخشید چند لحظه!! سلام خوبید؟؟ * از وقتی آمدم اینجا اینقدر پای دردِ دل همه نشستم که درد خودم رو دارم فراموش می کنم همون چیزی که باعث شد پاشم بیام اینجا الآن باید بیشتر از هروقت نگران باشم اما نیستم اتفاق اگر بخواد بیفته، میفته با حرص و جوش زدن من چیزی عوض نمیشه هرچی می خواد بشه، بشه * امروز بعد از مدتها (تقریباً 3...
-
*
یکشنبه 29 شهریورماه سال 1388 15:20
دکتر هندی سلام خوبید؟؟ اول اینکه عید فطر بر همه دوستان و عزیزان روزه دار و روزه ندار! مبارک امیدوارم تک تکتون بهره و لذت دلخواهتون رو از این ماه برده باشید نماز و روزه و عبادتهای همه اهلش هم قبول (اینجا فردا-دوشنبه عیده) راستش پیرو پست قبلی چندتا از دوستان لطف کردن و با دقت نظری که داشتن علت کمردردهای من رو کشف کردن...
-
*
چهارشنبه 25 شهریورماه سال 1388 23:11
خواب سلام خوبید؟؟ یه مدت اون وقتایی که اینجا کلاس زبان می رفتم عاشق این بودم که ظهر خسته و کلافه از گرما بیام خونه یکم هندونه بخورم و بعد بالشم رو با یه پتوی سبک بردارم ببرم روی کاناپه توی هال بخ.وابم جای راحتی نبود و نمی تونستم پاهام رو صاف کنم و زیرم هم صاف و هموار نبود اما لذتی از خ.وابیدن روی کاناپه می بردم که حد...
-
*
یکشنبه 22 شهریورماه سال 1388 21:23
ترس کهنه تازه فهمیدم تازه یعنی همین امشب امشب بعد از بحث سین و میلاد به این نتیجه رسیدم آخ که چقدر بدم میاد از بحث و دعوای دو نفر اگر پارتنر هم باشن هم که دیگه بدتر برای من بحث بین دو نفر یعنی هفته ها قهر یعنی هفته ها اعصاب خوردی یعنی از بین رفتن روزهایی که می تونن به بهترین نحو بگذرن یعنی... می دونم ریشه اش کجاست و...
-
*
شنبه 21 شهریورماه سال 1388 21:42
دیشب خواب تو را دیدم... مگر میشه آدم همینجوری سرشو زیر بندازه بره تو خواب کسی؟؟ یعنی باور کنم که حالیت نیست؟؟ گیرم منم ناشناس حسی که می گیری چی؟؟ دیشب خواب تو را دیدم چه رویای پرشوری...
-
*
پنجشنبه 19 شهریورماه سال 1388 23:56
... کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ کار ما شاید این است که در افسون گل سرخ شناور باشیم باشه قبول تو همینجور ناشناس بمون منم معلق و لنگ در هوا و ... چی بود؟؟ آها شناور باقی می مونم این شبها، شبهای قدره التماس دعا *pEgI
-
*
سهشنبه 17 شهریورماه سال 1388 23:43
منم بازی سلام خوبید؟؟ راستش توی این چند روز سوژه برای پست گذاشتن زیاد داشتم (شاهدش هم اینکه اینقدر سرعتم بالا رفته که شما نمی رسید کامنت بذارید!! ) بعد هی می نویسم save می کنم که بعداً بزارمااااا بعد یهو می بینم اگر بمونه بیات میشه مزه اش میره با اینحال کلی هم هنوز پست save شده دارم و تازه می خواستم ماجرای بس خل...
-
*
سهشنبه 17 شهریورماه سال 1388 00:42
راه دوم؟ سلام خوبید؟؟ راستش اون روزی که بابا برگشتن ایران وقتی رسیدم خونه همین که درو پشت سرم بستم نشستم روی زمین و های های گریه کردم (البته که توی راه هم همش زور می زدم که اشکام نیان پایین ) با همه وجود زار می زدم یکمی ترسیده بودم و بیشتر دلتنگ بودم همینجور گریه کرم تا ظهر شد و از خستگی خوابم برد بیدار که شدم باز...
-
*
یکشنبه 15 شهریورماه سال 1388 20:07
سلام خوبید؟؟ می دونید نمی خوام از خودم تعریف کنم که بگم آدم با جنبه ای هستم یا خیلی روشنفکر و باحال و اینام و هرکی هرچی بگه می پذیرم و اصلاً سرم درد می کنه که یکی ازم ایراد بگیره و خدای انتقاد پذیریَم نــــــــــــــه اصلاً هم اینطوری نیستم اما اگر کسی بتونه قانعم کنه که کاری رو اشتباه انجام می دم یا اخلاق بد و ناجوری...
-
*
شنبه 14 شهریورماه سال 1388 22:45
تعطیلات شما چگونه به ... رفت؟؟ خب یادتونه که دیروز در کمال مسرت و شادمانی براتون از تعطیلات یهویی بوجود آمده گفتم؟؟ (طبق تحقیقات انجام شده کاشف بعمل آمد که یکی از سران حیدرآباد -نپرسید کی که نمی دونم- فوت کرده و کارمندای دولت و معلمای مدارس و استادای دانشگاه و ... اعلام کردن بخاطر شدت ناراحتی از وقوع همچین ضایعه اسف...
-
*
پنجشنبه 12 شهریورماه سال 1388 21:26
!If only U can, beat ^v^v^v^v^v^v^v^v^v^v^v^v^ داشتم همیـــــــــــــــــــــــــنجور بُکُش می خوندم برای امتحان فرداهاااا یهو خبر از غیب رسیده که چه نشسته ای که فیتیله فردا تعطیله خرده خا نم زنگ زده میگه پاشو با دوست پسرت برو بیرون حالشو ببر میگم جان تو فقط منتظر بودیم یه تعطیلی گیر بیاریم !!!
-
*
سهشنبه 10 شهریورماه سال 1388 20:52
محض تنوع امرداد: سمبل : شیر عنصر : آتش سیاره : خورشید عضو آسیب پذیر : قلب و پشت بدن (پس بگو این کمردردای کذایی مال چین ) روز اقبال : یکشنبه (آخه اینجا تهطیله یکشنبه ها) اعداد شانس : 8و9 سنگ خوش یمن : یاقوت ( ) رنگ : زرد (اینو خودم قبلاً گفتم) گل : آفتابگردان حیوان : گربه سانان (بخصوص شیر ) عاشق عاشق شدن است و معشوق...
-
*
دوشنبه 9 شهریورماه سال 1388 17:35
بر باد رفته همین جوری مثل بچه آدم ایستادمااااا نه راه میرم نه کسی از کنارم رد میشه نه هیچی یهو تعادلم رو از دست میدم و معلق می مونم وسط زمین و هوا آقای محترم میگه یه چندتا آجر بیارید من بریزم توی جیبای این بچه باد نبرتش وسط زمین و هوا گرفتنم اگرنه آوریل حسابی از خجالتم درمیامد آخه اون پشت سرم ایستاده بود این عکس...
-
*
جمعه 6 شهریورماه سال 1388 16:02
از اینترنت تواشیح اسماءالحسنی و ربنا ی استاد شجریان و اذان مرحوم مؤذن زاده رو دانلود کردم دیروز چند دقیقه مونده به افطار روشن کردم بخونه نمی تونید تصور کنید چه حالی شدم اصلاً همه لذت افطار کردن به شنیدن این سه قطعه است دیشب بهترین افطار امسال رو داشتم * اونقدر مجذوب شده بودم که یهو به خودم آمدم دیدم دارم برای بار چندم...
-
*
چهارشنبه 4 شهریورماه سال 1388 20:19
پشتی نیمکتی که روش نشستم کنده شده تمام ساعت محکم بهش تکیه دادم که از جاش تکون نخوره وقتی بلند میشم با صدای بلندی می خوره روی کفه نیمکت میام بگیرمش، محکم می خوره به پای پسر پشت سری میگم sorry میام بکشمش بالا روی نیمکت یهو از دستم در میره تالاپی میفته روی پاش میگم sorry دولّا میشم که برش دارم، اونم همزمان دولّا میشه...
-
*
سهشنبه 3 شهریورماه سال 1388 22:36
سلام خوبید؟؟ نماز و روزه هاتون قبول راستش یه چیز دیگه هست که یکم آزارم میده گفتم بنویسم براتون ببینم ایراد از منه یا نه مشکلم با ایناییه که اعتقاداتشون یهو می زنه بالا، یا فقط توی یه ایام خاص وجود داره میگم حالا منظورم چیه مورد اول رو از نزدیک تجربه دارم (عجب جمله بیخودی شد!!!) دختری که تا 8 سالگی و 364 روزگی با پسر...
-
*
دوشنبه 2 شهریورماه سال 1388 00:24
منم بازی آریان عزیز به بازی دعوتم کرده: اگر جای انسانهای اولیه بودی ترجیح می دادی چه چیزایی زودتر کشف یا اختراع شن؟؟ (عنوان دقیقاً همین بود ) خب دیگه مقدمه نمی خواد، میرم سر اصل مطلب اختراعات: 1. صابون و مسواک و خمیردندون (آقای محترم به من میگه مأمور بهداشت مسواکم صبح تا مسواک نزنم به هیچکس سلام نمی کنم و حرف نمی زنم...