دختر شیر و خورشید

آری آری زندگی زیباست/زندگی آتشگهی دیرینه پابرجاست/گر بیفروزیش رقص شعله اش در هر کران پیداست

دختر شیر و خورشید

آری آری زندگی زیباست/زندگی آتشگهی دیرینه پابرجاست/گر بیفروزیش رقص شعله اش در هر کران پیداست

*



هیچ می دونستید فلفل بشدت شکم رو راه می ندازه؟

اوخخخخخ 

*


زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست

پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست

نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان

نیمشب یار به بالین من آمد بنشست

سر فرا گوش من آورد و به آواز حزین

گفت کای عاشق شوریده ی من خوابت هست

....


*

خیلی وقت بود توی این وبلاگ بازی نکرده بودم

اما بازی اگرها به دلم نشست

بدون هیچ توضیحی میرم سر اصل مطلب



اگر ماهی از سال بودم ...
امرداد بودم، چون عاشق این ماهم


اگر روزی از هفته بودم ...
شنبه بودم، چون باهم بودنهای شنبه رو دوست دارم


اگر عدد بودم ...
4 بودم، چون همیشه بنظرم کاملترین عدد بوده و هست

اگر جهت بودم ...
شرق بودم، بی هیچ دلیل قابل توضیحی

اگر همراه بودم ...
همیشگی بودم

اگر نوشیدنی بودم ...
lemonmint بودم، نوشیدنی فوق العاده ای که توی گوآ کشفش کردم

اگر گناه بودم ...  
اولین تجربه همخ.وابگی بودم، چون شیرین و لذتبخشه

اگر درخت بودم ...
درخت گیلاس بودم، چون عاشق شکوفه های گیلاسم

اگر میوه بودم ...
گیلاس بودم، چون هیچوقت ازش سیر نمیشم

اگر گل بودم ...
نرگس بودم، چون قشنگ و دوست داشتنیه

اگر آب و هوا بودم ...
صاف و آفتابی بودم

اگر رنگ بودم ...
نارنجی بودم، پر از انرژی زندگی

اگر پرنده بودم ...
ققنوس بودم، نامیرا

اگر صدا بودم ...
صدای لالاییه یه مادر جوون بودم

اگر فعل بودم ... 

زندگی کردن بودم


اگر ساز بودم ...  
ویولون بودم، ساز محبوبم

اگر کتاب بودم ...
شاهنامه بودم، اصیل و ارزشمند

اگر عضوی از بدن بودم ...
چشم بودم، روشن و آگاه

اگر شعر بودم ... 

کوچه استاد مشیری بودم


اگر بخشی از طبیعت بودم ...
ساحل دریا بودم

اگر یک حس بودم ...
مادرانگی بودم



شما هم دوست داری بازی کنی؟

*

یه سوال پرسید

جواب دادیم آره

پرسید

"آره" whats the meaning of

گفتیم یعنی همون yes


توی اتاقشه 

صداش می کنیم

جواب میده آآرره؟؟



دوست خارجی رو عرض می کنم

استعدادش در فراگیری زبان پارسی مثال زدنیه!

*

حوله سگم رو با کفشم با هم انداختم توی ماشین لباسشویی

حالا کفشم سگی شده 

سگم کفشی!


*

یه پدر که با بچه اش آمده رستوران 

تو چی فکر می کنی راجع بهش؟؟ 

برای تو شاید تصویر قشنگی باشه 

اما برای من نیست 

برای من پدر و بچه اش توی رستوران 

یعنی مادری که قهر بوده و نیامده 

یعنی مشاجره ای که به روزها قهر منجر میشه 

یعنی تنش و اضطرابی که توی خونه حاکم بوده و پدر مجبور شده برای دور کردن بچه از اون فضا بیاردش بیرون 

شاید هم یعنی باجی که بابت آزار روحی به اون بچه داده میشه 

می بینی؟ 

ظاهراً اتفاق خوبیه 

ظاهراً اون بچه داره کیف می کنه 

اما اگر ازش بپرسی... 

قول میدم درصد زیادیشون همینا رو میگن که من برات نوشتم

*

تک گویی محمود استاد محمد در اثر جاودانه مرحوم بیژن مفید "شهر قصه"



"...حالا از ما که گذشت 

بعد از این اگر شبی 

نصفه شبی 

به کسونی مثل ما قلندر و مست و خراب 

تو کوچه برخوردی 

اون چشا رو هم بذار 

یا اقلاْ‌ دیگه این ریختی بهش نیگا نکون 

آخه من قربون هیکلت برم 

اگه هر نیگا بخواد اینجوری آتیش بزنه  

پس باهاس تموم دنیا تا حالا سوخته باشه..."

*

راستشو بخوای دیشب کلی حسودیم میشد

هی فکر می کردم فقط ماییم که اینطوریم

من اینجا

بابا یه جا

مامان یه جا

دردونه یه جا

غصه ام گرفته بود دیشب

فکر کردم شب یلداست و هرکدوم از اعضای خانواده من یه گوشه این دنیا تنهان

اما انگار همدرد زیاد داشتم

انگار خیلیها دیگه حوصله دور هم جمع شدن رو نداشتن و ندارن

انگار دیگه رنگ و بوی یلدا برای خیلیهای دیگه با شبهای دیگه هیچ فرقی نداره

انگار خوش بودن و دور ریختن غم و غصه ها و زندگی کردن دور هم با دوستها و فامیل و آشناها دیگه برای خیلیها بی معنی شده

این رو از اعترافهای خیلیهایی که صداشون رو از اینجا شنیدم فهمیدم

بخصوص خود کرگدن

می دونی

بعضی وقتها حس اینکه تنها نیستی و آدمهای زیادی باهات همدردن اصلاً حس خوبی نیست

چی بگم؟؟

بگم به امید تکرار یلداهایی که انگار فقط با پدربزرگ و مادربزرگهایی که دیگه نیستن لطف و صفا داشت؟؟

بیخیال.

*

خیلی سخته چیزی رو که تا دیشب بود یادگاری

صبح بلند شی و ببینی که دیگه دوستش نداری...

*

...He* was an angel







































*the examiner

*

وقتی شما خمیر تمر هندی (tamrind paste) و آبلیمو و فلفل قرمز رو به حد مرررررررررگ دوست داشته باشید چی میشه؟؟ 

بالاخره یه جا به فکرتون میرسه که این 3تا رو با هم قاطی کنید ببینید چی از آب درمیاد 

من این کارو کردم و نتیجه عـــــــــــــــالی شد! 

شما اگر خمیر تمر هندی دم دستتون نیست می تونید از همون تمر هندیهایی که توی ایران بسته ای می فروشن بگیرید و با یکم آب بجوشونید و از صافی رد کنید 

بعد هم آبلیمو و فلفل قرمز بهش اضافه کنید 

بعد با مرغ و ماهی سرخ شده و جگر کباب شده و حتی با سالاد شیرازی امتحانش کنید و برید دعا به جون نویسنده دختر شیر و خورشید بکنید 

حتی می تونید توی مهمانیهای عصرونه کنار چیپس از این سس استفاده کنید 

فکر کنم چیز خوبی بشه 

خانمهای خوش سلیقه می دونن من چی میگم! (big grin)

*

عصبانیم

و دلخور

خیلی...

*

آوریل (دختر جناب دوست) فقط فارسی می فهمه

بعد جناب دوست مدتیه که یه مهمون خارجی داره

بعد مهمون خارجی طفلی خیلی راحت نیست که با آوریل بازی کنه

از طرفی هم آوریل عاشق توپ بازیه و تمام مدت توپ به دهن دنبال یه آدم بیکار می گرده که باهاش بازی کنه

بعد اونوقت مهمون خارجی هم همه سعی و تلاشش رو می کنه تا با آوریل ارتباط برقرار کنه و یجورایی بهش بفهمونه که قصد بازی کردن نداره

بعد در این راه از حرف زدن منطقی(!) و جدی(!) با آوریل هم مذایقه نمی کنه

مثلاً سعی می کنه با جملاتی از این قبیل آوریل رو از بازی منحرف کنه:

Avril! this is not time to play

please go to your bed and sleep

good night Avril

بعد حالا قسمت fun ماجرا اینجاست که آوریل با دقت تمام و دهن باز به همه حرفهای آقای مهمون خارجی گوش میده، بعد تا اون روشو برمی گردونه که بره دنبال کارش آوریل هم جست می زنه توپش رو برمی داره و دنبال مهمون خارجی جست و خیزکنان می دوه

اینجور وقتها همش بوشوگ میاد جلوی چشمم و صداش توی گوشم می پیچه که می گه

این آقای مهربون داره به من میگه توپت رو بردار بیار بریم اون طرفتر با هم بازی کنیم



*

یه عادت بنظر خودم عادی اما بنظر دیگران عجیب و غریبی که من دارم اینه که بدم میاد توی دستشویی حرف بزنم

یعنی هر اتفاقی هم که بیفته من امکان ندارم دهنم رو باز کنم و اون تو چیزی بگم

بعد این رو هم همه کسایی که من رو می شناسن می دونن و به دوستهام هم هزار بار گفتم

بعد حالا به این 3 اپیزود که همه در مواقعی که من دستشویی بودم اتفاق افتادن دقت کنید:


1.

سین: پگی؟

من: هوم؟

سین: میشه از اسپری ت استفاده کنم؟

من: اوهوم

سین: خب کجاست؟؟

من:  



2. 

خرده خانم: پگی؟

من: هوم؟

خرده خانم: بنظرت چرا اون روز فلانی راجع به فلان موضوع برگشت فلان حرف رو به من زد؟؟ یعنی منظورش فلان چیز بود؟؟ چیو می خواست بگه یعنی؟؟ هان؟؟

من: 

خرده خانم: هان پگی؟؟

من: 

خرده خانم: پگی؟؟

من: 

خرده خانم: پگی چرا جواب نمیدی؟؟ بنظرت منظورش چی بود؟؟

من: 



3.

خرده خانم: پگی؟

من:

خرده خانم: پگــــــی؟؟

من:

خرده خانم: پگــــــــــــــــــــــــــــی؟؟؟

من: هــــــــــــــــــــــوم؟؟

خرده خانم: پگی حرف نزن می خوام به دوست پسرم زنگ بزنم

من:




یعنی آخرش من از دست اینا توی همون دستشویی خُل میشم

ببین کی گفتم!

*

از معدود لحظاتی که همه چیز آرومه...





*

این و این دوتا لینک جالبن

از دست ندید 

*

بدون شرح 

 

[click]

*

وقتی زنگ می زنی و غیرمستقیم از شرایطت گله می کنی

خیلی به خودم  فشار میارم که نگم ما همه، همه اینها رو می دونستیم از قبل

هزاربار هم بهت گفتیم

اما تو گفتی فکر همه جاش رو کردی

درحالیکه درواقع اصلاً فکر نکردی و فقط یه تصمیم عجولانه گرفتی و روش هم پافشاری کردی

حالا میگی از دست من چه کمکی برمیاد وقتی همه پلهای پشت سرت رو خراب کردی؟؟

*

این هندیها غذاشون رو با دست می خورن

بعد دستهاشون رو با قاشق می شورن!



یه عادت جالبی که این هندیها دارن اینکه بعد از غذا یه کاسه آب ولرم با یه لیمو میارن سر میز غذا و دستهاشون رو اون تو می شورن