دختر شیر و خورشید

آری آری زندگی زیباست/زندگی آتشگهی دیرینه پابرجاست/گر بیفروزیش رقص شعله اش در هر کران پیداست

دختر شیر و خورشید

آری آری زندگی زیباست/زندگی آتشگهی دیرینه پابرجاست/گر بیفروزیش رقص شعله اش در هر کران پیداست

*




هرگز نباید روی کسی که با اطمینان میگوید:(رابطه ی عاشقانه ات را تمام کن) ، حسابی باز کرد.
او اگر عقل داشت ، مسئولیت دلتنگی های کسی را به عهده نمیگرفت.




















*کاش یکی 8 ماه پیش اینو به من می گفت...

*

 در باب سفره هفت سین

 

 

روز اول عید:
همه چیز خوبه، همه چیز نو و تمیزه، همه چیز تازه است، همه جا برق می زنه

سفره هفت سین که دیگه نگو

بوی تازگی همه سین ها میزنه زیر دماغت

رنگارنگی اجزاء مختلف سفره به وجدت میاره

هی از خوشگلی سفره ذوق می کنی

هی میری نگاهش می کنی

هی عکس می گیری باهاش...





روز پنجم عید:

گل و سیب سر سفره پژمرده شدن

آب ماهی یکم کدر شده

سرکه تبخیر و نصف شده

سبزه بلند و نامنظم شده

یه بوهای عجیبی هم میاد از سمت سفره!

شاید یکی دوبار بری یه سری به سفره ات بزنی که مطمئن شی همه چیز سر جاشه...





روز دهم عید:
گلها رو که ریختی دور

سیبها دیگه یواش یواش داره خراب میشه

سرکه تقریباً تمام شده!

رغبت نمی کنی به تنگ ماهی نگاه کنی

بوهای عجیب و مشکوک تندتر شدن...





روز سیزدهم عید:

آخیــــــــــش

امروز دیگه از شر سفره خلاص میشی

تنگ (حالا دیگه بی ماهی) رو می بری می ذاری یه جا که هروقت حالش رو داشتی بشوری

سیبها رو با وسواس قاچ می زنی و قسمتهای قابل خوردنش رو جدا می کنی و بین افراد خونه تقسیم می کنی

سیر رو برمی گردونی توی سبد سیر و پیاز

روی سمنوی خشک شده آب می ریزی که راحتتر از ظرفش جدا شه

وتخم مرغ و سبزه گندیده رو با خیال راحت می ندازی دور و از شر اون بوی عجیب لعنتی (بوی تخم مرغ و سبزه گندیده) خلاص میشی





روز چهاردهم عید:
اَه تعطیلات تمام شد!

خدایا کی میشه باز موقع سال تحویل بشه و با ذوق و شوق سبزه سبز کنیم و سفره بچینیم و تخم مرغ رنگ کنیم و ... و یه سفره محشر بندازیم و بعدش هم بریم حال 2 هفته تعطیلی رو ببریم؟

 

 

سال نو مبارک 

 

 

*



یه جوراییه این روزها

یه جورای عجیب و خوب

خدایا این روزها بیشتر از همیشه شکرت 

*

چشم ما روشن 

*



قصه من الآن شده قصه اون کلاغه

که می خواست راه رفتن کبک رو یاد بگیره و راه رفتن خودش رو هم فراموش کرد

پاشدم آمدم اینجا که مثلاً انگلیسیم تقویت شه

فارسی رو هم دارم فراموش می کنم

امروز هرچی فکر کردم که معنی کلمه "دریوزگی" یادم بیاد فایده نداشت

و من از این موضوع متنفرم!












*دریوزگی: گدایی

*

!This Is India




می دونید که توی این دنیا خیلی چیزهای عجیب و غریب ممکنه اتفاق بیفتن

چیزهایی که توی فرهنگ ما، عرف ما، قانون ما یا کلاً توی مرام ما نمی گنجن

اما هند پر از این اتفاقهای عیجب و باورنکردنیه

یعنی یه چیزایی فقط توی جایی مثل هند اتفاق میفته

به چند نمونه از این دست توجه کنید:


1. احتمالاً فقط توی هنده که می تونید خانمی رو ببینید که با ساری داره موتور می رونه!



2. بنظرم کفش سوتی برای بچه های مدرسه ای خیلی دیگه نامناسبه

حالا درسته که بچه ها اینجا از 4.5 سالگی میرن مدرسه

اما برای بچه 4.5 ساله هم کفش سوتی مناسب نیست


3. فقط توی کالجهای ایندیا می تونید شاهد باشید که دوتا از استادهای خانم پاشن برن سلف، بعد بستنی چوبی سفارش بدن و بشینن بین جمعیت و دوتایی بستنی لیس بزنن و صحبت کنن!


4. فقط توی ایندیا می تونید ببینید چند نفر هندو، توی یکی از جشنهاشون مجسمه خداشون رو می ذارن روی چرخ و دوره می گردونن و ساز و آواز و رقص براش اجرا می کنن و پول جمع می کنن، بعد بیشترین پول رو از صاحبخونه مسلمان دوآتشه شما می گیرن و به همین مناسبت رقاصشون یه دور افتخاری هم برای صاحبخونتون می زنه!


5. توی ایندیا ممکنه سیاهترین همکلاسیتون اسمش نور باشه!


اینم عکسش که نگید دروغ میگی




6. شاید فقط بشه توی هند استاد الکترونیک که MCA HOD* هم هست رو ببینید که با پیرهن و شلوار مردونه و کراوات، از این موتور گازیها می رونه!












*Master of Computer Application Head Of Department

*

بدون شرح




*



وسط دلتنگیهای این روزهام

مدام بیاد خانم زیگزاگ و نگرانی و دلتنگی خاصش هستم

براش دعا کنید

هم برای زیپ، هم برای زیگزاگ

*

خیلی وقت بود به این روز فکر می کردم

دلم می خواست به بهترین شکل برگزارش کنیم

اما نشد

اصلاً نشد که برگزار شه


چند روز همش این جمله ی لعنتی توی سرم می چرخید

هیچ کاری نکردم بخاطر این روز

کاری از دستم برنمی آمد

جز اینکه یه msg بفرستم و همین.


msgهای تبلیغاتی کلافه ام کردن

همه رو نخونده delete می کنم

یه دونه msg سمج مونده 

هی از اون گوشه ی بالای صفحه چشمک می زنه

نمی دونم این یکی کی آمده که هنوز delete نشده

آخرش کلافه میشم

با حرص بازش می کنم و...


همین میشه آبی روی آتش این چند روزم

فقط همین msg کوتاه و دوست داشتنی

*


دیشب با وسوسه حوا دوباره کنعان* رو دیدم

دوباره دوستش داشتم

دوباره کلی باهاش گریه کردم

دیشب خیلی گریه کردم

دیشب زیر بارون گریه کردم

دیشب تا خوابم ببره گریه کردم

دیشب با تمام دلتنگی این 18 روز گریه کردم

دیشب خیلی دلم تنگ بود

خیلی...

















*حیف از عشقهایی که اینطور به هیچ پرپر میشن...

*

من: هیچ دقت کردی بین این هندیها خیـــــــــــــــــــــــــــــــــلی کم عینکی پیدا میشه؟ 

خرده خانم: چی میگی تو؟؟؟؟؟  اینها کروکدیلن  ایدز و هپاتیت هم بهشون اثر نداره  بعد تو میگی عینکی توشون کمه؟؟؟!!!! 

من: 






خیلی بیخودی به خودش فشار میاره این خرده خانم همیشه 

*

فیلم

تخمه

نسکافه

فیلم 

تخمه

نسکافه

فیلم

...




این روزهام همه اش داره با همینها می گذره

حیف که اهل سیگار نیستم













فردا باید برم جایی برای یه کار مهم

برام دعا کن...













10 روز...

*

آینه



این متن ترجمه شعر "آینه" از خانم Sylvia Plath هست که گوگل زحمتش رو کشیده

حالشو ببرید! 


من نقره ای و دقیق. من هیچ preconceptions.
هر چه ببینم من بلافاصله فرو برد
همانطور که در آن است، unmisted توسط عشق یا دوست نداشتن.
من بی رحمانه نیست ، فقط راستگو --
چشم خدا کمی، چهار گوشه ای.
اغلب اوقات من بر روی دیوار مقابل تفکر.
این رنگ صورتی، با speckles. من در آن نگاه کرد تا زمانی
من فکر می کنم آن است که بخشی از قلب من. اما flickers.
چهره ها و تاریکی ما را جداگانه بارها و بارها.

حالا من هستم یک دریاچه. زن خم بر من،
جستجو رسد من برای آنچه او واقعا.
سپس او به کسانی که دروغگو، شمع و یا ماه نوبت.
من او را در بازگشت، و منعکس کننده آن را صادقانه.
او به من پاداش با اشک و اضطراب از دست.
من مهم است به او. او می آید و می رود.
هر صبح صورت خود را آن است که جایگزین تاریکی است.
در من او غرق یک دختر جوان، و به من پیرزن
به سوی او بالا می رود روز پس از روز، مثل یک ماهی وحشتناک.

*

ولنتاین امسال

هرکسی رفت سی خودش

تنها کسی که تنهام نذاشت

گل دخملم بود 


*

اَه لعنتی

خونه ات چه سوت و کور بود دیروز












16 روز...

*

وقتی نیستی...



یه جورایی گیج و گنگم

از صبح که بلند میشم هی میگم خــــــــُب حالا چکار کنم؟ تا شب

دست و دلم به هیچ کاری نمیره

دیروز هی گفتم پاشم بادنجون سرخ کنم

پاشم لوبیا سرخ کنم

پاشم تخت خواب پادمیکا رو بدوزم

پاشم به موهام روغن نارگیل بزنم

پاشم ..

اما بعد هی گفتم ولش کن بذار وقتی خرده خانم آمد پیشم انجام میدم

خرده خانم هم که آمد هی گفتم حالا که این اینجاست ولش کن بعداً انجام میدم

امروز هم بدتر از دیروز

همش انگار یه چیزی کمه

هی همه اش منتظرم اونی که کمه برگرده سر جاش تا آروم بگیرم و به زندگیم برسم

اوووووووه

حالا کو تا برگرده سر جاش

هنوز 22 روز دیگه مونده...

*

دارم می میرم

حالم اصلاً خوب نیست

چشم کردم خودمو

به خرده خانم گفتم از بس وسواسی و بهداشتی هستی همیشه مریضی

اما من که به اندازه تو حساس نیستم، کمتر پیش میاد مریض شم

حالا مریض شدم

همه اش دلم می خواد بخ.وابم

باید برم ح.مام

اما حالم خوب نیست

باید درس بخونم

اما حالم خوب نیست

باید ناهار درست کنم

اما حالم خوب نیست

دارم می میرم... 

*

ساعت  ۱۰ صبح یه کلاس ۲ ساعته داری که attendanceش خیلی برات مهمه 

هرکار می کنی و هرچی زور می زنی نمی تونی از تخ.تخو.اب و متعلقاتش دل بکنی 

نیم ساعتی با خودت کلنجار میری و غلت می زنی تا بالاخره وقت می گذره و دیگه مجبور میشی که نری! 

۲ ساعت بعد میری کالج 

می بینی از کلاس صبح هنوز ۵ دقیقه باقی مونده 

دور از چشم استاد میری میشینی سر کلاس و وقتی استاد اسمت رو صدا می زنه با صدای بلند میگی 

YESSSSS MAA'AAM 

و یه attendance شیرین ۲ ساعته می گیری 

باور کن خیلی جاها فقط باید حرف دلت رو گوش کنی

*

پستی به سبک بزرگان!



میرم جلوی آینه

یه نگاه به صورتم می ندازم

دلم یه آرایش سبک اما حسابی می خواد

از ضدآفتاب شروع می کنم

بعد یه لایه کرم پودر

بعد هم پنکک

میرم سراغ سایه 

یه سایه آبی براق انتخاب می کنم و آروم می مالم پشت چشمم

یه آبی براق دیگه، اما پررنگ تر از اون رو هم می کشم زیر چشمم

رژگونه هلوییم رو برمی دارم و مثل همیشه افقی می کشم زیر گونه ام

بعد هم رژلب کالباسی که تازه گرفتم برمی دارم و می مالم روی لبم

یکم که بخودم نگاه می کنم، می بینم رژ کمرنگ خیلی جالب نشده

پس یه lipgloss صورتی هم می کشم روی رژ قبلی

با دقت به تصویر خودم توی آینه نگاه می کنم

دقیقاً شبیه دلقکها شدم

میرم عین بچه آدم صورتم رو می شورم

یه لایه پنکک نازک (حتی ضدآفتاب هم نمی زنم دیگه)

یه خط چشم مشکی

یکم هم توی چشمم رو مشکی می کنم

رژ رنگ معمولی (اینو از خودم درآوردم) می زنم و 3 سوته سر و ته آرایش رو هم میارم و می دوم که برم به کلاس و درس و زندگیم برسم

والا! 

*

می دونی

وقتی توی غربتی

هیچ چیز بدتر از این نیست که هی خانواده ات بهت بگن دلتنگتن