دختر شیر و خورشید

آری آری زندگی زیباست/زندگی آتشگهی دیرینه پابرجاست/گر بیفروزیش رقص شعله اش در هر کران پیداست

دختر شیر و خورشید

آری آری زندگی زیباست/زندگی آتشگهی دیرینه پابرجاست/گر بیفروزیش رقص شعله اش در هر کران پیداست

*

19 سال پیش در چنین روزی 

 

 

یه مدتی بود می دیدم هی انگار اوضاع یجوری شده 

نه که بد شده باشه یا اتفاق خاصی بیفته هااااا 

نـــــــــــــــه 

فقط انگار همه چیز مثل قبل عادی نبود 

رفتارای مامان و بابا یه جورایی مشکوک بود 

مامان انگار خیلی خیلی مهربونتر از قبل شده بود 

یجورایی (به تعبیر اون وقتام) یواش تر شده بود 

یه شکل ملایم و مهربونِ خوبی 

من که نمی دونستم چرا 

اما بالاخره یواش یواش یجورایی حالیم کردن که چه خبره و اوضاع از چه قراره 

وقتی هم که فهمیدم جفت پاهامو کردم توی یه کفش که یا پونه یا هیچی 

خیلی هم خوشحال بودم 

به مامان می گفتم اگر پونه شد مال خودِ خودم 

حتی به تو هم نمیدمش 

!!! 

به همه هم گفته بودم که قراره پونه باشه و من چقدر دوست دارم این پونه رو  

  

*** 

یه روز صبح برخلاف همیشه خیلی زود از خواب بیدار شدم 

چون بابا سفر بودن پیش مامان روی تخت خ.وابیده بودم 

چشمامو که باز کردم دیدم بجای مامان یکی از دخترخاله ها پیشم خ.وابیده 

با اینکه همیشه از بودن و موندنشون توی خونمون خوشحال میشدماااااا 

اما وقتی دیدم دخترخاله جای مامان خوابیده یجوری شدم 

پرسیدم مامانم کو؟؟ 

(با لحن چرا مامانمو خوردی؟؟!!!

گفت مامانت رفته بیمارستان برات یه نی نی کوچولو بیاره 

واااااااااااااااااااای 

اگر می دونستم نی نی آوردن اینقدر سخته هااااا 

اصلاً اینقدر به مامان اصرار نمی کردم که یه پونه کوچولو بیاره برام 

مامان نی نی رو آورد 

اما پونه نبود  

حتی خواهر هم نبود 

یه برادر کوچولو 

که هرکاری کردم اسمش رو پویان نذاشتن 

(پویان یکی از بهترین همبازیهای بچگیم بود) 

اسمش شد آرش 

و چشم که روی هم گذاشتم دیدم این برادر کوچولو برام از 100000تا خواهر عزیزتر و خواستنی تر شد 

امروز آرش بهترین شخص زندگیمه 

اولین و دوست داشتنی ترین 

خیلی جاها فقط به عشق و امید اون جلو رفتم و زندگی کردم 

و حالا 

امروز 

این برادر کوچولو 

این بهترین 

19 ساله شد 

عزیزم 

نازنینم 

بهترینم 

تولدت مبارک