دختر شیر و خورشید

آری آری زندگی زیباست/زندگی آتشگهی دیرینه پابرجاست/گر بیفروزیش رقص شعله اش در هر کران پیداست

دختر شیر و خورشید

آری آری زندگی زیباست/زندگی آتشگهی دیرینه پابرجاست/گر بیفروزیش رقص شعله اش در هر کران پیداست

*

منم بازی 


سلام

خوبید؟؟ 


راستش توی این چند روز سوژه برای پست گذاشتن زیاد داشتم

(شاهدش هم اینکه اینقدر سرعتم بالا رفته که شما نمی رسید کامنت بذارید!! )

بعد هی می نویسم save می کنم که بعداً بزارمااااا

بعد یهو می بینم اگر بمونه بیات میشه مزه اش میره

با اینحال کلی هم هنوز پست save شده دارم و تازه می خواستم ماجرای بس خل وضعانه دیروز رو براتون تعریف کنم  که زد و به بازی دعوت شدیم

اونم نه یکی، دو تاااااا 

ما هم که تهِ بچه حرف گوش کن 

گفتیم بیایم وسط اینهمه جدی گویی و پند و اندرز، بازی کنیم بلکه یکم حال و هواتون عوض شه


بازی اول:

سید جان به یه بازی بی نام و نشانی دعوت کردن که خیلی دوست دارم بانیِ محترمش رو بشناسم و یه حالی ازشون بپرسم 

بازیش هم به این شکله که باید اولین چیزی که با خوندن این کلمه ها به ذهنم می رسه رو بگم:


دریا: (اگر منظور خزر نباشه) پاکی و آرامش

قهوه: شکر نداشت مهم نیست، اما بی شیر نباشه لطفاً

غرور: دارم، زیاد هم دارم، اما گاهی شکستنش هم قشنگه

مدرسه: سعی می کنم خیلی به خاطراتش فکر نکنم 

دفتر مدیر: زیاد نرفتم

تقلب : مال دانش آموز/دانشجوئه 

قرمه سبزی: اینقدر هوس کردم  

ریاضی: تا وقتی مجبور نبودم بخونم دوست داشتم 

آهنگ: بهترین چیزی که حال و هوام رو عوض می کنه 

ماه رمضون: ربنــــــــــــا 

استخر: خیلی ساله نرفتم

آبگوشت: همه مزه اش به گوشت کوبیده و پیازشه

روزنامه: یه زمانی خیلی می خوندم

کودکی: دور و شیرین

قزوین: نرفتم تا حالا 

دروغ: متنفرم

لیسانس: دم دست

فوتبال: خواهشاً کانال رو عوض کن

قانون: کشک 

پرواز: اوج 

اشک: سم زدایی روح

ازدواج: من براش ساخته نشدم

وبلاگ: دوستش دارم 

شب: پر از کشف نشده ها

زندگی: زیباست 

عشق: ... 

هلو: هوس کردم

تحصیل: راه دیگه ای هم هست؟؟

خارج: بهتر از داخل

خواب: هــــــــــــــــــوم، یعنی لذتی بالاتر از این آفرید خدا؟؟؟

اینترنت: به من معتاد شده!!!

مجلس: رینگ بوکس 

سال 88: بهتر از 87 بوده تا حالا 

کتاب: دوباره دارم میفتم رو دور خوندنش



بازی دوم:

آریان عزیز هم به یه بازی دعوت کرده که خیلی سخاوتمندانه 3 تا جون به آدم میدن و بعد می پرسن حالا چطوری این 3 تا رو از دست میدی؟

عرض کنم خدمتتون که بنده از بس جون عزیزم هر 3 تا جون رو می ذارم توی جیبم و یه گوشه ای همینطور بی سر و صدا می شینم که جناب عزرائیل حتی نگاهش هم بهم نیفته!!!

مگر من جونم (جونها) رو از سر راه آوردم که همینطوری بذل و بخشش کنم؟؟!!!


با تشکر از دو دوست عزیز

شوکول خانم شما دعوتید که ببازید (بازی کنید)

بقیه هم هرکس دوست داره بازی کنه

(من نه یادمه کی بازی نکرده و نه می دونم کی دوست داره بازی کنه )


همین دیگه


یادم آمد

یه بازی دیگه راه افتاده که هرکس یه کاریکاتور (مربوط به م.و.ج س.ب.ز) بذاره توی بلاگش

این کاریکاتور رو توی وبلاگ دل نوشته های دری وری دیدم و خیلی تأثیر گذار بود برام

میذارم اینجا شما هم ببینید



*pegi